روباهی پیر و فرتوت شده بود و از شکار عاجز بود
روزها و هفته ها گرسنگی می کشیدروزی تسبیح بدست گرفت و شالی به کمر بست
مسلمان و مومن شد و وارد روستائی شد
جمعی از مرغان و خروسان را دید
خروسی او را به این وضع و قیافه دید و پرسید:
روباه این چه وضعیست که برای خودت درست کرده ای؟
روباه گفت:
ای خروس زیبا ای خروس چشم رعناسالها عمرم به گناه گذشت فرق حرام و حلال را ندانستم
فکر روز پیری و قیامت را نکردم شما را ناجوانمردانه می کشتم و میخوردم و همیشه با خودم گفتم خدا کریم است و روزی از
سر تقصیرات من خواهد گذشت خیلی گناهکارم خیلی اما هیچکس به فکر من نیست و دلش برایم نمیسوزد
سر تقصیرات من خواهد گذشت خیلی گناهکارم خیلی اما هیچکس به فکر من نیست و دلش برایم نمیسوزد
تصمیم گرفتم که به حج بروم و از درگاه خدا درخواست کنم که توبه مرا قبول کند
خروس گفت:
ای جان جانان! دیگر بس است گریه نکن دل مرا ریش ریش مکن خدا را شکر بالاخره راه راست را پیدا کردی و رستگار گشتی
و مومن شدی من به نوبه خودم هر کاری که از دستم بر بیاد برایت انجام خواهم داد و یاریت خواهم کرد راهی که میروی خیلی
دراز است مرا با خودت ببر تا کمکت کنم
و مومن شدی من به نوبه خودم هر کاری که از دستم بر بیاد برایت انجام خواهم داد و یاریت خواهم کرد راهی که میروی خیلی
دراز است مرا با خودت ببر تا کمکت کنم
روباه گفت:
خیلی ممنونم خروس دوست داشتنی و مهربان همین که هر روز به وقت نماز برایم اذان بخوانی مرا مدیون خودت کردی
آنها راه مکه را در پیش گرفتند و خروس هر جا که میرسید داد میزد که ای ملت! بیائید و با چشم خود ببینید که دیگر روباه فرد
سر به راهی شده است و خونریزی را به کناری نهاده و برای زیارت خانه خدا به مکه مشرف می شود
سر به راهی شده است و خونریزی را به کناری نهاده و برای زیارت خانه خدا به مکه مشرف می شود
مرغی نزد آنها آمد و گفت:
ای روباه دم دراز بیرحم من باور نمی کنم که توبه کرده باشی تو همیشه به ما ظلم و ستم کردی هر زمان با دوز کلک جان ما را
ستاندی
ستاندی
روباه گفت:
حق با توست تو راست میگی روم سیاهه دلم بدرد میاد وقتی آن دوران را برایم یادآوری می کنید میدانم که از دست من خیلی
ناراحتید اما دیگر گذشته ها گذشته آزاری از من به شماها نخواهد رسید من دیگر پیر شده ام حتی دندانی هم در دهان ندارم من
دیگر توابم و دارم به حج میروم بسم الله الرحمان الرحیم...
ناراحتید اما دیگر گذشته ها گذشته آزاری از من به شماها نخواهد رسید من دیگر پیر شده ام حتی دندانی هم در دهان ندارم من
دیگر توابم و دارم به حج میروم بسم الله الرحمان الرحیم...
مرغ رو به جمع کرد و گفت:
مثل اینکه حقیقت داره این روباه خیلی تغییر کرده
روباه به راهش ادامه داد
در این هنگام همه مرغ و خروسها از روباه درخواست کردند که اجازه دهد آنها نیز در رکاب روباه به مکه مشرف بشوند
روباه از این تقاضای آنان استقبال کرد و گفت مشکلی نیست شما هم می تونید با من به حج بروید و حاجی بشوید!
دسته مرغان و خروسان و روباه به راه افتادند و چند ساعتی راه رفتند تا اینکه وقت نماز رسید
روباه بانگ زد که همه به صف باشند تا نماز را شروع کنیم
پیشنماز ما هم خروس خواهد بود زود باشید که نمازتان قضا نشود!
خروس رفت بالای درخت تا اذان بگوید
خروس رفت بالای درخت تا اذان بگوید
همه نماز را شروع کردند روباه در ته صف بود
در این حین روباه گونی خودش را آماده کرد و حمله را شروع کرد و چندین مرغ و خروس را در کیسه انداخت که یکیش هم آن
خروس زودباور و معذن بود!در این حین روباه گونی خودش را آماده کرد و حمله را شروع کرد و چندین مرغ و خروس را در کیسه انداخت که یکیش هم آن
بدین ترتیب روباه غذای چندین ماهش را ذخیره کرد و چندی به خوبی و خوشی زندگی کرد!
زندگی تا بوده و هست چنین خواهد بود .یعنی قصه مکه رفتن روباره و ... و قصه ها و ضر ب المثل های دیگری از این قبیل مانند دعوا سر لحاف ملا نصرالین که احتمالا بیشتر خواننده های محترم آن را شنیده اند.
پاسخحذفاز ادبیات فولکلورترکی انتظار بیشتری داشتم .معمولا فولکلور و متل های مردمی کوتاه و بسیار غنی از مفاهیم والا و آموزنده است . داستان فوق طولانی و فاقد حلاوت های کلامی ومعنایی میباشد از سوی دیگر خروس را که سمبل آگاهی و برآورنده بانگ روز نو و بامداد و سپیدی است به موجودی سفیه و زود باور تشبیه نموده که کمال بی سلیقگی است.
پاسخحذفیادش به خیر معلم اواره اذر بایجان صمد بهرنگی در استفاده صحیح از استعاره و اشاره در داستان ماهی سیاه کوچولو که از هر موجود در جای خود استفاده به موقع میکند.
یاشا بئی ساغول کیشی
پاسخحذفسالم موفق باشید..چرا این برنامه کارتون هارو واسه دانلود نمی گذاری تا گسترش پیدا کند در بین خانواده ها و بچه های آذربایجان...تشکر
پاسخحذف