۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

رابطه زبان با سياست و مساله زبان‌هاي غيرفارسي در ايران


به تازگي 287 نفر از روشنفکران آذربايجاني طي نامه سرگشاده اي تحت عنوان « فردا خيلي دير است » خطاب به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي از آنا ن خواسته اند که با توجه به خواست عمومي مردم آذربايجان براي رسميت يافتن زبان ترکي، نمايندگان مجلس با تصويب لايحه اي نسبت به« اجرائي کردن حقوق زباني » اقدام نمايند. قبل از اين نيز، صدها نامه و طومار از طرف دانشگاهيان، بازاريان، معلمان، اصناف و کارگران و سابر اقشار وطبقات براي اجراي اصول 15 و 19 قانون اساسي به سران جمهوري اسلامي نوشته شده است ولي اين بار نامه سرگشاده به نمايندگان مجلس در آستانه انتخابات دوره هشتم مجلس بمعني آن است که نمايندگان دوره هشتم بايد براي رسمي نمودن و آموزش زبان ترکي متعهد باشند.


در نامه تصريح شده است که زمان حل مساله بدست خودمان فرا رسيده است و گرنه فردا خيلي دير خواهد شد. اين جمله يبانگرانفجاري بودن شرايط ويک اعلان خطر جدي است ولي جمهوري اسلامي همچنان با زبان هاي غير فارسي در ايران برخود امنبتي دارد و رشد آگاهي ملي و تغيير شرايط منطقه اي و جهاني در وضعيت گلوباليزاسيون را در نظر نمي‌گيرد و با توسل به زور حل مساله ملي از راههاي دموکراتيک را روز بروز مشکل تر مي‌سازد.



به غير از سران جمهوري اسلامي، بعضي ازروشنفکران ايراني نيز اهميت سياسي مساله زبانهاي غيرفارسي را درست درک نمي‌کنند و بسياري از آنان مساله زبان را در ايران حل شده مي‌دانند و بحران زبان فارسي را قبول ندارند و از خود نمي‌پرسند که چرا در نيم قرن اخير هيچ اثر ادبي فارسي که ارزش ترجمه شدن بزبان‌هاي ديگر را داشته باشد خلق نشده است ؟ و اگر« ترکان پارسي گو» نظیر رضا براهني، غلامحسين ساعدي و صمد بهرنگي نبودند، سرمايه زبان فارسي در دوران معاصر از اين هم که هست کمتر مي‌بود.


زبان و سياست بصورت جدانشدني بهم پيوند خورده‌اند. نفي يا عدم درک اين رابطه ناگسستني توسط حکومت وبخش بزرگي از روشنفکران ايراني، يکي از عوامل تشديد بحران فرهنگي – سياسي در کشور و فاصله گيري فزاينده غيرفارسها از فارسي زبان هاست. در يک جامعه چند فرهنگي نظير ايران، تلاش براي جدا نشان دادن زبان از سياست، اگر از روي نا آگاهي نباشد، بمنظور سرپوش گذاشتن بر ستم فرهنگي موجود است.


در ظاهر امر بغير از پان‌ایرانيست هاي افراطي، هيچکس نه در اوپوزيسيون و نه در حکومت مخالف آن نيست که اقليت‌هاي ملي بزبان مادري خود تحصيل بکنند ولي هيچکس هم حاضر نيست در عمل لا اقل مواد قانون اساسي فعلي را به اجرا بگذارد.


سياست گزاران فرهنگي کشور از بکار بردن اصطلاح « سياست زباني » خود داري مي‌کنند زيرا مي‌ترسند که ستم فرهنگي عيان گردد و انحصارزباني از دستشان خارج شود. در حال حاضر سياست رسمي حکومت مرکزي اينست که هويت ايراني را با « زبان فارسي و مذهب شيعه » تعريف و تثبيت کند ( ايرانيت و اسلاميت ) و اين يعني نفي زبانها و اديان ديگر و در نتيجه نفي حقوق اوليه انساني و حقوق شهروندي اتباع کشور.


دولت و سياست فرهنگي آن نقش تعيين کننده در بالندگي و يا انحطاط فرهنگي کشور دارد. دستگاه دولت در دوران ما – در دوراني که آموزش و پرورش عمومي شده است – عظيم ترين نهاد فرهنگ ساز در کشور است. يک ارزيابي کارشناسانه از سياست فرهنگي – زباني تعدادي از کشور هاي جديد التاسيس نشان مي‌دهد که تنها با برنامه ريزي و سرمايه گذاري دولت بوده که زبان هاي، مجاري، فنلاندي، چک، استوني و هبروي اسرائيلي تجديد حيات يافته و مدرن شده اند. آخرين نمونه کردستان عراق است که طي ده سال اخير زبان کردي در آنجا به زبان دانشگاهي تبديل شده و هم اکنون کردي زبان تحصيل در دانشگاه صلاح الدين است.


سياست زباني براي زير ساختهاي دولتي، ساختار خود دولت و ارگانهاي فرا دولتي ضروري است. بدون يک سياست زباني روشن، کل نهاد هاي ياد شده ناقص و بحران زا خواهند بود.


کساني که مي‌خواهند اهميت زبان را تا حد يک وسيله مکالمه و ارتباط گيري ساده پائين بياورند نتايج تحقيقات روانشناسي و نوروبيولوژيک راکه در طول قرن بيستم در سراسر جهان انجام گرفته و هم اکنون نيز ادامه دارد، ناديده مي‌گيرند. زبان فقط چند هزار کلمه با تلفظ خاص نيست بلکه دنيائي است که موجود پيچيده اي بنام انسان در آن زندگي مي‌کند.


زبان هويت فرد و جامعه اي است که فرد در آن کار وزندگي مي‌کند، هويت جريحه دار و تحقير شده خشونت گراست، وقتي زباني از بين برده مي‌شود، تاريخ، فرهنگ و جامعه اي که حول آن زبان بوجود آمده بود از بين مي‌رود و بدينسان با از بين رفتن يک زبان، بخشي از ميراث فرهنگي تمام بشريت از بين مي‌رود.


زبان کارا ترين سلاح تسلط بر يک جامعه نيز مي‌باشد و اگر غير از اين بود ضرورت نداشت که هنگام صحبت کردن از زبان از اصطلاحات نظامي استفاده شود. يکي از سياست هاي مشخص جمهوري اسلامي از روز بقدرت رسيدن آن، مبارزه با « تهاجم فرهنگي» غرب بوده است ولي خود جمهوري اسلامي درعمل با تبعيض و سرکوب نسبت به فرهنگهاي غيرفارس در ايران، آشکار ترين نوع تهاجم فرهنگي را درداخل کشور پيش برده است.


تلاش براي ساختن يک زبان، يک ملت، يک دولت در ايران کثيرالملله با توسل بزور طي 83 سال گذشته ناموفق بوده است زيرا واقعيت تنوع زباني - فرهنگي ابران نا ديده گرفته شده است و اکنون نامه روشنفکران آذربايجاني بيانگر آنست که نفي و انکار و سرکوب نتوانسته زبان هاي غير فارسي را از بين ببرد و برعکس هرچه زمان مي‌گذرد حقانيت زبان مادري بيشتر مي‌شود و از تاريخي که به پيشنهاد بنگلادش، سازمان ملل متحد روز بيست يکم فوريه را روز زبان مادري اعلام کرده است، هر سال در چنين روزي مراسم باشکوهي در آذربايجان، کردستان، خوزستان و بلوچستان و ترکمن صحرا ترتيب داده مي‌شود و زبان شناسان و مورخين و جامعه شناسان سخنراني نموده و خواهان رسميت يافتن زبان مادري شان مي‌شوند.


ملت سازي و دولت سازي با زبان زور حتي اگر در کوتاه مدت عملي بنظر برسد در دراز مدت امکان ناپذير است. در دوره استعماري، اولين کار استعمارگران، نفي زبان و هويت مردم کشور مستعمره و ترويج زبان استعماري در ميان اهالي بومي بوده است. ملل مستعمرات را، اقوام و فرهنگ آنان را خرده فرهنگ مي‌ناميدند. تعداد ميسيونر ها، سربازان و کارمندان مستعمرات نسبت به جمعيت بومي بسيار ناچيز بود ولي پايه هاي اداري و قضائي و آموزشي آن جوامع را با زبان استعمارگران مي‌گذاشتند و تسلط خود را تضمين مي‌کردند اما بعدا بمحض بيداري اين ملت ها، زبان ملي، کارا ترين سلاح مبارزه عليه استعمارگران مي‌شد.


بعنوان مثال زماني که الجزاير مستعمره فرانسه بود کتابهاي درسي بزبان فرانسه بود ودر اين کتابها مي‌نوشتند که الجزايري ها فرانسويان مسلمان هستند و پدرانشان گلواها بوده اند و اين وارونه کردن تاريخ بود زيرا زماني که در قرون اولبه مسيحيت، جوامع کوچک و پراکنده گل ها در جنگل هاي فرانسه امروزي بصورت کاملا ابتدائي زندگي مي‌کردند، شمال آفريقا مرکز تمدن پيشرفته اي بود و دهها دانشمند بزرگ که افتخار يشريت هستند فقط از منطقه قبايلي الجزاير بر خاسته اند که سنت اگوستين بزرگترين فيلسوف مسيحيت يکي از آنهاست در قرون وسطي نيز ابن رشد ها و ابن خلدون ها از اين منطقه بر خاسته اند.


فرانسوي‌ها تاريخ شمال آفريقا را خوب مي‌دانستند ولي سياست استعماري ايجاب مي‌کرد که براي حفظ تسلط خودشان از مردم بومي هويت زدائي کنند. عين همين سياست را رضا شاه تحت عنوان مبارزه با خان خاني بزور سرنيزه در مورد ايرانيان غير فارس بکار بست و اکنون جمهوري اسلامي همان سياست را بويژه در مورد آذربايجان بکار مي‌بندد و از طريق کل سيستم آموزشي کشور مي‌خواهد بمردم بقبولاند که ترک نيستند و آذري آريائي هستند و اين در حالي است که صدها هزار نفر در شهر هاي آذربايجان به خيابان ها مي‌ريزند و فرياد مي‌زنند "هاراي هاراي من تورکم "


بلحاظ منطقي، برسميت شناختن و تقويت زبان هاي غبر فارسي در ايران تنها را ه تقويت و نگهداري خود زبان فارسي در دراز مدت نيز مي‌باشد زيرا هر زباني براي بقاي خود احتياج به زبانهاي همنشين دارد تا با بده و بستان با آن زبان ها، خودرا نوسازي کند و گسترش يدهد. با لغت سازي هاي بي مورد نيز زبان تکامل نمي‌يابد چنانکه ترجمه اصطلاحات و ابزار الکترونيکي بفارسي سره به غناي فارسي کمک نکرده و فقط توانسته است فاصله زبان فارسي را با زبانهاي همريشه اش در افغانستان و تاجيکستان بيشتر کند.


در حال حاضر در افغانستان بعلت عقب ماندگي ودر تاجيکستان بخاطرکمي جمعيت، خلاقيت فرهنگي جدي وجود ندارد تا کمکي بزبان فارسي باشد ولي زبان ترکي در کشور هاي ترک زبان و زبان عربي در کشور هاي عرب زبان در حال خلاقيت و مدرن شدن هستند وتيراژ کتابها به صد ها هزار مي‌رسد و نويسندگان آنان مانند اورهان پاموک در ترکيه و نجيب محفوظ در مصر جايزه ادبي نوبل مي‌گيرند. ترکان و اعراب ساکن ايران از اين پيشرفتها الهام مي‌گيرند و اگر زبان مادري شان در ايران رسميت داشته باشد و تدريس شود مي‌توانند تاثيرات سازنده بر خود زبان فارسي داشته باشند چنانکه در گذشته داشته اند. کردي، بلوچي و ترکمني نيز تحت تاثير برادران همزبان خودشان در آنسوي مرزها قرار دارند و زبانشان تنها در فولکلور خلاصه نمي‌شود بلکه علمي و مدرن مي‌گردد. حکومت هرگز نخواهد توانست با جمع آوري آنتن هاي ماهواره اي و فيلتر گذاشتن برارتباطات اينترنتي مانع تبادل فرهنگي غير فارس ها با همزبانان خودشان در کشورهاي همسايه گردد. انقلاب انفورماتيک و شاهراههاي ارتباطاتي مرز نمي‌شناسند.


همه زبان هاي موجود در ايران، مهر ونشان خودرا برزبان فارسي زده اند اند زبان شناسان بيش از هشت هزار کلمه ترکي در زبان فارسي شناسائي کرده اند که بسياري از آنها کلمات کليدي زبان هستند و عربي نيز عليرغم داشتن ريشه مستقل، آنقدر با فارسي در آميخته است که فارسي را جزئي از خود کرده است چنانکه ايرج ميرزا خطاب به ادباي زبان فارسي گفته است :


آن کساني که خداي ادبند


ريزه خوار کلمات عربند


اما چرا زبان فارسي بعد از مشروطيت زبان رسمي شده و رو در روي ساير زبان هاي رايج در ايران قرار مي‌گيرد


و بنام زبان مشترک به زبان جانشين تبديل مي‌شود ؟


آشکار است که اين امر يک تصميم سياسي بوده و مطلقا به قوي و ضعيف بودن زبان ربطي نداشته است کما اينکه در آنزمان زبان ترکي در امپراطوري عثماني کاملا تکامل يافته و زبان اداري، علمي و فلسفي بود و تمام روشنفکران عصر مشروطيت بزبان ترکي مسلط بودند و شديدا تحت تاثيرجنبش مدرنيته در عثماني قرار داشتند ولي زبان فارسي در دوره سعدي و حافظ درجا زده بود. سرکوبي زبان هاي غبر فارسي با بقدرت رسيدن رضاشاه شروع شده است ولي زمينه هاي آن از دوره مشروطه فراهم شده بود، قبل از جنگ اول جهاني، ايران توسط سه امپراطوري محاصره شده بود و يکي از دلايلي که ايران مستعمره کامل نشده و ايرانيان زبان مستعمراتي نياموخته اند، رقابت قدرتهاي بزرگ با همديگر بر سر تصاحب کامل ايران بوده است. امپراطوري روس در شمال، امپراطوري عثماني در غرب و امپراطوري انگليس در جنوب و شرق قرار گرفته بودند ودولت ايران براي مصلحت سياسي زبان فرانسه را بعنوان زبان آموزش عالي انتخاب کرده بود ومعلمان فرانسوي در دارالفنون تدريس مي‌کردند. آموزش اين زبان در دبيرستانها و مدارس عالي تايعد از کودتاي 28 مرداد سال 1332نبز ادامه داشت چون اگر زبان يکي از قدرتهاي همسايه در برنامه آموزشي گذاشته مي‌شد همسايه ديگر سهم خود را طلب مي‌کرد، چنانکه روسها و انگليس ها با قرارداد وثوق الدوله در سال 1307 ايران را بين خود تقسيم کرده بودند.


زبان فرانسه با اينکه در دوره ناپلئون زبان دربارهاي اروپا و روسيه شد ولي شيوه آموزش اين زبان هم در خود فرانسه و هم در مستعمرات و هم در کشورهائي مانند ايران که فرانسه زبان دوم آموزشي بود، فاقد انعطاف بوده است وهر جا نفوذ پيدا کرده، با شعار روشنگري، زمينه از بين بردن زبان هاي بومي آنجا را فراهم کرده است و همين انحصار طلبي باعث عقب افتادگي تاريخي آن نسبت بزبان انگليسي شده است. زبان انگليسي از زمان آدام اسميت و ريکاردو زبان تجارت و بازار آزاد بوده و تا آنجاکه منافع تجاري ايجاب مي‌کرده نسبت بزبانهاي ديگرموضع خنثي داشته است و البته خوداين امرهم به سنت پلوراليسم آنگلوساکسون ها بر مي‌گردد در عوض ژاکوبنيسم فرانسوي در زبان تبلور يافته و قالبي براي دولت تمرکزگرا شده است و بر داشت من اينست که همراهي روشنفکران عصر مشروطه با برنامه هاي ديکتاتوري رضا شاه در رسمي کردن زبان فارسي و ممنوع نمودن زبان هاي غير فارسي بلحاظ تئوريک تحت تاثير شيوه آموزشي زبان فرانسه بوده است با اين تفاوت که اگر زبان فرانسه زبان علمي و بين المللي بود در عوض زبان فارسي، زبان شعر آنهم در محدوده معيني بوده است و آموزش اجباري آن نمي‌توانست براي مردم منافع علمي و اقتصادي داشته باشد. بي جهت نيست که بعضي از جامعه شناسان زبان فارسي را يکي از موانع مدرنيته در ايران مي‌دانند زيرا ساختار اين زبان اجازه نمي‌دهد که به زبان علمي و فلسفي ارتقاء يابد.


بعد از انقلاب ضد سلطنتي سال 1357 با اينکه در قانون اساسي جمهوري اسلامي، آموزش زبانهاي غير قارسي پيش بيني شده است ولي طي سي سال گذشته سياست زبا ن انحصاري دوره پهلوي ها همچنان تکرار و دنبال شده است از طرف ديگر در دو دهه گذشته با رشد جنبش ملي آذربايجان و افزايش چشمگير هويت طلبان و مدافعين فرهنگ ملي آذربايجان، سياست آسيميلاسيون با مقاومت فرهنگي مواجه شده و به مانع جدي بنام زبان ترکي برخورد کرده است و هم اکنون در ميان مردم آذربايجان در رابطه با زبان فارسي قضاوت هاي متعدد وجود دارد و اين قضاوت ها در استراتژي گروههاي سياسي آذربايجاني نيز نمود پيدا مي‌کند.


اقشار بالاي جامعه آذربايجان و بورژوازي جديد( بازار تبريزبعلت مخالفت آن با ولايت فقيه استثناء است ) و کساني که از طرف حکومت مرکزي بخدمت گرفته شده اند عليرغم وابستگي به زبان مادري خود تسلط زبان فارسي را مي‌پذيرند و بتدريج آسيميله مي‌شوند اينان با شنيدن يک آهنگ فولکلوريک ترکي اشگ از چشمانشان جاري مي‌شود ولي در خانه خود با بچه ها فارسي حرف مي‌زنند تا بچه شان لهجه ترکي نداشته باشد براي اينکه نردبان ترقي در جامعه ايران زبان فارسي است. در تمام کشور هاي مستعمره نيز اين قشر ها متحد اشغالگران و استعمارگران بوده اند. از نظر سياسي اين قشر طرفداردولت متمرکز و حامي سياست آسيميلاسيون و ادغام فرهنگي و سياسي با فارس هاست. پان ايرانيست ها ازبعضي از خودباختگان اين قشر عليه ديگر اقشارجامعه آذربايجان سوء استفاده مي‌کنند. اينان تا چند سال پيش، از اينکه خود را ترک يا ترک زاده معرفي بکنند عار داشتند اما طي سال هاي اخير با رشد جنبش هويت طلبي و پبدايش خود آگاهي ملي در آذربايجان اقشار مرفه نيز نسبت بزبان ترکي علاقه نشان مي‌دهند.


اقشار متوسط و شهر نشين که اکثرا دو زبانه هستند و اغلب فارسي را بهتر از خود فارس ها مي‌نويسند، چونکه فارسي را از راه نوشتن ياد گرفته اند و نه از راه شنيدن، خواهان دفاع از زبان و فرهنگ ملي بوده و نيروي اصلي جنبش ملي هويت طلبي را تشکيل مي‌دهند اينان ضمن احترام به زبان فارسي، ترکي را کامل تر از فارسي مي‌دانند و خواهان رسمي شدن زبان ترکي در سراسر ايران مي‌باشند. شکوفائي فرهنگي و هنري آذربايجان بعد از انقلاب مديون فرهنگ پروري و فرهنگ سازي اين قشر اجتماعي مي‌باشد. اين قشر يا طبقه متوسط که در سراسر جهان پايگاه اجتماعي دموکراسي نيز محسوب مي‌شود خواهان پايان دادن به ستم فرهنگي است و سهم برابر با فارسها را در فرهنگ و سياست طلب مي‌کند و از اينکه زبان و فرهنگشان تحقير مي‌شود رنج مي‌برند.


جمهوري اسلامي با توجه به نقش روشنگر طبقه جوان وتحصيل کرده شهري، طبقه متوسط را بيشتر از همه تحت فشار گذاشته است و اغلب زندانيان سباسي و افراد شکنجه شده جنبش ملي از فعالين اين بخش از جامعه آذربايجان مي‌باشند


اقشار سنتي جامعه آذربايجان، روستائيان، کارگران و حاشيه نشين هاي شهرها و جوانان راديکال با زبان فارسي کلا مخالفت مي‌کنند و در مقابل سياست آسيميلاسيون و ستم فرهنگي عکس العمل هاي خشن از خود نشان مي‌دهند. بعضي از روشنفکران جوان که در رابطه مستقيم با طبقات محروم جامعه قرار دارند و ناظر روزمره مشکلات کارگران وروستائيان و افراد کم سواد يا بي سواد در رابطه با نهاد هاي حکومت مرکزي هستند راه چاره را بايکوت زبان فارسي می‌دانند وگاهي حتي از بکار بردن لغات مشترک ترکي – فارسي نيز اکراه دارند و ترجیح ميدهند بجاي آن لغات از لغات ترکي غيرمصطلح استفاده بکنند. رفتار اينان درست نقطه مقابل رفتار بورژوازي نوپاست.


در مجموع از خرداد ماه سال 1385 بدنبال خيزش عمومي در شهر هاي آذربايجان، جنبش ملي آذربايجان وارد فاز سياسي شده است ولي فعاليت فرهنگي متوقف نگشته و عليرغم اختناق سياسي و بسته بودن نشريات محلي خلاقيت ادبي از راههاي گوناگون بويژه از طريق اينترنت گسترش مي‌يابد واگرحکومت مرکزي براي طولاني مدت از برسميت شناختن زبان هاي غير فارسي خودداري کند، کنترل فرهنگي کشور از دستش خارج خواهد شد. ده سال پيش ترکي نويسي فقط مخصوص شعر و فولکلور بود اما اکنون دهها سايت شناخته شده و تعداد بي شماري وبلاگ بزبان ترکي فعال هستند که بخشي از آنها به خط لاتين و بخشي ديگر با خط عربي تطبيق يافته با تلفظ ترکي روزانه خبر وتفسير منتشر مي‌کنند که مراجعه کنندگان به بعضي از اين سابت ها از ديدار گنندگان سايت هاي فارسي بيشتر مي‌باشد و نيز نوشتن رمان، نمايشنامه، خاطره، مقالات علمي و فلسفي و تحلبل سياسي بزبان ترکي روز بروز افزايش مي‌يابد و ميدان خلاقيت ادبي را از زبان فارسي مي‌گيرد هرچند که تمام امکانات کشوري و بودجه دولتي در خدمت زبان فارسي است. در گذشته همه انرژي و خلاقيت غيرفارس ها در خدمت زبان فارسي بود، اکنون فاصله گيري آنان از زبان فارسي مي‌تواند يکي از علل افت زبان فارسي باشد.





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر