۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

خانم سوسکه و آقا موشه ! (کارتون آذربایجانی)-PISPISA XANIM VƏ SİÇAN BƏY




Əsərin Müəllifi : Abdulla Şaiq
Bəstəkar : Ramiz Mirişli

Şarkı sözleri:
Sürme çektim gözüme
Düştüm çölün düzüne
Dost gezirem özüme
Dost gel xardasan tez gel xardasan

Baxtım baxtım güzgüye (aynaya)
Baxtım baxtım özgeye (başkasına)
Qorxtum qorxtum gözdeye (nazardan)
Ah gözelem men, vah gözelem men

Çemende çiçek qoşa
Göyde kepenek qoşa
Suda balık tek deyil
Yuvada böcek qoşa

Bir körpe böceyem men
Çiçekten göyçeyem men
Dost axratdım tapmadım
Tekceyem tekceyem men

خشک شدن دریاچه ارومیه و نظریه برخی از به اصطلاح افراد علمی ما !

بدون سند قاطع هیچ نظریه ای قابل قبول نیست حتی اگرنظریه دهنده مدرک دانشگاهی داشته باشد.مثلأ دکتر رضا قیاص آبادی منکر خطر سونامی نمک از بستر دریاچه ارومیه در آینده است. این تصویر ماهواره ای عکس نظریه ایشان را ثابت میکند.
تصویر ماهواره‌ای در مارس ۲۰۱۰ از طوفان نمکی که بستر خشکیدهٔ دریاچهٔ آرال را حدود ۴۰۰ کیلومتر به سوی جنوب شرقی می‌برد. بستر نمک در وسط دریاچه ۱۰۰ ها کیلومترتوسط باد به طرف شرق منتقل شده. در روی زمین شعاع پخش شدن نمک بسیار وسیع تر بوده اما توسط ماهواره قابل رویت نیست .تصور کنید که نمک در بستر دریاچه ارومیه چندین برابر دریاچهٔ آرال است و نمکش در چه شعاعی پخش خواهد شد!

۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

ریشه شناسی زبان ترکی


زبان سند هویت هر ملتی است

ریشه شناسی زبان ترکی

زبان سند هویت هر ملتی است . سندی که اثبات آن تبلور ذات هر خلقی است. در واقع موجودیت هر ملتی در این کره خاکی نشانگر حضور زبانی اوست. زبانی که مورد تکلم واقع می شود از طریق اصوات، هجاها و آثار مکتوب سند زنده ای بر جای می- گذارد، سندی که جزیی از میراث بشری است و بر همه انسانهای فکور است که از موجودیت ، حق حیات و فضای تنفسی آن زبان در ابعاد گوناگون مدافعه ...نمایند.

این سند در وجود فیزیکی و آثار معنوی میلیونها انسانی حک شده که به آن زبان سخن میگویند.بنابراین رسمیت هر زبانی را نه حاکمان، بلکه خود ملتی که به آن زبان لب می گشایند، تعیین می کنند. پس به سخنی، هر زبان برای ملت صاحب زبان رسمی است. زبان ضمنا آ ئینه ای است که هر ملتی خود را، در گذرگاه تاریخ، در آن مشاهده می کند. این سند زنده در آئینه تاریخ جهان می درخشد هر چند که عده ای بخواهند این سند و این آئینه را مخدوش و تیره ببینند.

زبان هیچ ملتی در عرف بین الملل نیازی به اثبات ندارد، بزرگترین دلیل وجودی هر زبانی حضور ملتی است که به آن زبان تکلم می کنند و با این طریق کاروان تمدن بشری را غنا می بخشند، خواه این متکلمین زبانی میلیونی باشد یا کمتر. کمیت در عرصه موجودیت زبانی زیاد مورد اختلاف نیست. زبان ها با تفاوتهای خویش موزائیک زیبائی از ملل و نحل در جهان پدید آورده اند، جهانی که در مواردی قدرتمندان بر آن شده اند این سند هویت و این آئینه زلال بشری را مکدر کنند. زبانی که نه فقط کدهای بیجان و حرفهای قراردادی الفبا، که روح و روان مردمی را در یک مقطع تاریخی نشان می دهد. این همان زبانی است که من با آن بزرگ شده ام، زبانی که ترنم کننده آمال و آرزوهای یک ملت اصیل است. خوب این زبان چیست و زبان چه جایگاهی در جامعه بشری دارد؟ اما قبل از همه، .در همین ابتدا باید به فهرستی از فاکتها و حقایق اشاره شود تا خواننده دقیق با برخی از بد یهییات زبانشناسی آشنا شود.

- زبانها در عین تفاوتهای ریشه ای از مشابهتهای زیادی برخوردارند.

- زبانها از نظر ساختاری در گروههای مشابه طبقه بندی میشوند.

- زبانها همواره در طول زمان در داد و ستد بوده و متاثر از یکدیگر بوده اند.

- برخی از زبانها به سبب تهاجمات استعماری و فقر فرهنگی در معرض نابودی قرار دارند.

- علی رغم اختلافات عجیب و قریب بین زبانها و کدهای آنها، زبانها به تعبیری از ساختار واحدی برخوردارند.

- زبان هیچ ملتی برتر و یا پستتر نیست، و این قدرتهای فائقه اقتصادی و یا امپراطوریهای مالی است که سبب فراموشی ویا به حاشیه افتادن زبانها میشود.و این کار با کوچهای اجباری یا اسکانهای ناشی از شرایط ناخواسته حاصل می گردد.

- زبانها در خانواده های زبانی طبقه بندی می شوند و اعضا هر خانواده زبانی شاخه ای از درخت زبانشناسی بشری است.

قبل از همه، در ریشه شناسی زبان باید توجه نمود که تمام زبانهای دنیا در مسیر زندگی بشری و تاریخ او، از پیچ و خمهای فراوانی گذشته و از دوران قبل از کتابت و الفبا عبور کرده ، تا امروز رسیده اند. با توضیح بیشتر، زبانهایی که قدرت انطباق با شرایط زمان داشته و از تهاجمات ضد زبانی گریخته اند، تا امروز حضور خود را به اثبات رسانده اند. در این رهگذر انسانهای باستان بنا به شرایط ز یستی خود، هر کدام به شکل ویژه ای از زبان و کتابت و نوشته ، منطبق با وضع زیستی خود، استفاده کرده است. برای مثال، ملتهایی که در زندگی کوچ نشینی بوده اند، فن کتابت و زبان آنها به سبب کوچهای مداوم و درگیریهای خشن برای دسترسی به مراتع، دستخوش تغییر بوده و قضاوت علمی در مورد ریشه زبانی آنها مشکل به نظر می رسد. برای مثال، زبان انگلیسی امروزی که حدود یک میلیارد مردم جهان به آن آشنائی دارند، حدود شش سده پیش به نوعی کتابت میشد که آثار آن زمان برای خواننده معمولی امروزی نامفهوم است. بنابر این بهتر است به ریشه کل زبان بشری اشاره شود و نظر دانشمندان معاصر و پژوهشگران جدید آورده شود تا اینکه در ریشه شناسی زبان ترکی نیز تامل علمی به عمل آید.

در زمینه ریشه شناسی زبان ترکی نظرات متفاوتی ابراز شده است و گاهی ضد و نقیض. واین برخوردها سبب شده که ذهن عامه نسبت به آن در ابهام قرار گیرد.

زبان ترکی، که یکی از شاخه های آن در آذربایجان مورد تکلم واقع میشود، همانند سایر زبانهای مرسوم در جهان، زبانی است که ساختار قانونمند دستوری خود را دارد و تا کنون آثار ماندگاری به این زبان چاپ شده است.

زبان امروزی ترکی کهمردمان بسیاری به آن صحبت می کنند، شاخه ای از خانواده بزرگ زبانهای ترکی Turkic languages” است. خود این خانواده نیز در طبقه بندی زبانها، از زبانهای زیر خانواده گروه زبانهای آلتائیک Altaic شناخته میشود.

“خانواده زبانهای ترکی اشتراکات خیلی نزدیکی به یکدیگر نشان می دهند. این همانندی در عرصه آواشناسی، مورفولوژی (تحولات لغوی) و ساختار نحوی آنهاست. در بین این زبانها تنها زبانهای چوواش، خلج، و یاکوت با دیگر خانواده زبانهای ترکی تفاوت قابل توجه دارند. نزدیکترین سوابق این زبانها در کنار رودخانه اورخون در مغولستان و نیز دره رودخانه یئنی سئی در روسیه مرکزی و جنوبی وجود دارند که به قرن 8 برمیگردد.”

برای نشان دادن خانواده زبانهای ترکی و درک ریشه های زبان ترکی اینجا عین ترجمه طبقه بندی زبانها از دید زبانشناسان معتبر آورده میشود. جالب اینجاست که بیشتر عالمان زبانشناسی تاریخی در این مورد هم نظرند:

زبانهای ترکی با توجه به ریشه های تاریخی، معیارهای جغرافیایی و اصول زبانشناسی به شاخه های زیر تقسیم میسوند:

1-زبانهای اوغوز یا زبانهای جنوب غربی که شامل زبانهای ترکی عثمانی، قاقوزGagaus، ترکی (آذربایجان)، ترکمن، و ترکهای خراسان.” در این طبقه بندی به لحاظ توجه به اشتراک زبانها از نظر موقعیت جغرافیایی جایگاه زبان ترکی امروزی آذربایجان ایران نیز مشخص می شود.

2-زبانهای قبچاق یا زبانهای شمال غربی: این شاخه شامل زبانهایی از خانواده زبانهای ترکی است که عبارتند از زبانهای قازاک، قره قالپاک، نوقای، تاتار، و باشقیر، لهجه های سیبری غربی، تاتارهای کریمه، کوموک، کاراچای، بالکار و کاراایت.Karaite”

3-شاخه جنوب شرقی یا گروه اویغور چاغاتی uyghur chagati” ”که در برگیرنده زبانهای اوزبک، اویغور، اویغور زرد، و سالار Salar” ”با ریشه اوغوز.

4-گروه شمال شرقی یاسیبریایی شامل زبانهای یاکوت Yakut(ساخا)، دولقان “Dolgan”، آلتای، خاکاس ، شور Shor تووان Tuvan ، و توفا (.( Tofa

5-زبان چوواش که زبان منطقه ولگاست.

6-زبان “خلج” khalaj) ) زبان متباعد مرکزی ایران است.



“زبانهای ترکی به چندین شاخه و شعبه تقسیم می شوند که ترکی آذربایجانی به گروه غربی خانواده زبانهای ترکی وابسته است. منابع اصلی زبانهای منسوب به شاخه غربی خانواده- های ترکی و از آن جمله زبان آذربایجانی عبارت میباشد از: زبانهای قبایل و طوایفی که به نام های ساک- سکیف- سکا، گاس، گاسبی، گاسیت، خزر، سابیر، سووار، هون، گوی ترک، تورک غز، اوغوز، قبچاق، و… شناخته شده اند. اینان در سده های پیش از میلاد و نیز در نخستین هزاره میلادی در اطراف دریای خزر مسکن گزیده اند. زبان آذربایجانی نیز به مانند سایر زبانهای وابسته به گروه غربی تحت تاثیر حوادث اجتماعی-تاریخی پیچیده ای به صورت زبان واحد خلق تشکل یافته است.

دلیل عمده ای که زبانشناسان تاریخی می آورند که زبانهای ترکی از خانواده زبانهای هند و اروپایی نیستند، توجه به ساختار هجایی و آواشناسی این زبان است. البته اشکال دیگر دستور و نحو زبان ترکی نیز نشانگر این است که این زبان خود استقلال زبانی دارد. تفاوت و در واقع خصیصه بارز زبانهای ترکی در کمیت حروف صدادارست. وجود نه صدادار به این زبانها “هارمونی هجایی”(7) می دهد که در زبانهای” دری” (فارسی) نیست. علاوه نوع پیچیده پیشوندها و پسوندها نیز نشان می دهد که ساختار زبان ترکی و ظرفیتهای آن با زبانهای هند واروپایی متفاوت است. مثال ,واژه کول (خاکستر) کول-لر(خاکسترها)، کول-لر-ی (خاکسترهایش) و واژه قول (برده) قول-لار (برده ها)، قول-لاری (برده هایش) نشان می دهد چه هماهنگی و هارمونی در زبان و نوع تلفظ واژه های صدادار وجود دارد. به هارمونی صداها در پسوند”لر” “لری” و نیز “لار” و لاری” توجه کنید، با مقایسه این نوع هارمونی مصوتها می توانید پی ببرید که در زبان دری فارسی این امکان گردش هجایی وجود ندارد.

این که شکل گیری کامل فرم زبان ادبی ترکی چه زمانی بوده، اطلاع دقیقی نداریم،اما کتیبه های اورخون یئنی سئی یا یئنی سو را میتوان نام برد که ترکیب دستوری واژه ها و صوت شناسی کلمات موجود نشان می دهد که این سند از قدمت بیشتری برخورداراست. با این حال اکثر منابع بر آنند که زبان های شکل یافته خانواده ترکی بیشتر از قرن هشتم میلادی آغاز شده است. در این مورد زبانشناسان با توجه به نوع زبانهای ترکی، تکامل هر کدام را به قرون مختلف نسبت می دهند. زبانهای ترکی آسیای میانه قرن هشتم شکل میگیرند، حال آنکه شکل گیری زبان ادبی “اویغوری” را ما بین قرون نه تا چهارده می دانند.

از زبانهای رایج دنیا که در امروز میلیونها نفر به آن زبان تکلم می کنند، یکی هم زبان ترکی است که علاوه بر کشورهای ترکیه، آذربایجان ، در بلغارستان، اوزبکستان، کازاخستان، قیرقیزستان، تاجیکیستان، یونان و قبرس نیز به این زبان سخن می گویند. البته در دیگر کشورهای جهان نیز میلیونها ترکی گوی زندگی می کنند، که تنها در آلمان بیش از سه میلیون نفر و در ممالک امریکای شمالی نیز به عنوان “کارگران مهمان” ترکان زندگی می کنند. اینان به شاخه های مختلف خانواده زبان ترکی سخن می گویند. در شاخه های این زبان، زبانهای ترکی ترکمن، آذربایجانی، قفقازی، لهجه های ترکی خراسانی وجود دارند که از شعبه اصلی زبانهای آلتائیک هستند. البنه زبانهای مغولی و tungusic نیز از زبانهای زیر همین خانواده محسوب می شوند. تا سال 1928، پنج سال پس ار استقرار جمهوری ترکیه تمام اسناد خانواده زبانهای ترکی با الفبای عربی نوشته می شد که دلیل آن هم تاثیر قدرتمند اسلام در منطقه بوده است. در سال 1928، اصلاحات زبانی در ترکیه سبب شد که الفبائی بر اساس قراردادهای زبان لاتین با 28 حرف به زبان کتبی ترکی تبدیل شود . زبان ترکی همان گونه که ذکر شد مسیر طولانی پیموده و پس از تغییرات و تحولات فراوان، که ناشی از وضع زیستی اجداد ترکان آذربایجان بوده، به شکل امروزی رسیده است. اجدادی که به آنها از نظر زبانی ترکان اوغوز می گویند ، که کارنامه ادب شفاهی آنان از پیشینه ادبی 1500 ساله برخوردار است. یعنی ادبیاتی که به “ادبیات اوغوز” معروف است. کتاب معروف “دده قورقوت” از داستانهای مردم ترک زبان” اوغوز”از زمره این گنجینه به شمار میرود. بعدها داستانهای “کور اوغلو”، نوشته های یونس امره، فضولی و اشعار مختوم قلی، وارث ادبیات اوغوزها و در مجموع دربر گیرنده تروت معنوی ادبیات ترکان آذربایجانند.

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

من و فرزندم و زبان مادری

روزهای گذشته شاهد اتفاق مهمی درزندگی خانواده كوچك وسه نفره خودمان بودیم ! پسرم قرار بود درجشن فارغ التحصیلی خودش شرکت کند ! شرکت کردن دراین جشن فارغ تحصیلی برای پسرم که هنوزشش بهار درزندگی خود شاهدبوده تبدیل به بزرگترین دغدغه های ما دراین چند روزه اخیر شده بود آماده شدن پسرم و تمرين سرودهایی که قراربود دراین روز همراه سایر همکلاسی های مهدكودكش ، درسالن جشن اجرا کنند مرا متوجه این نکته ظریف کرد که تمام سرودهایی که قرار بود اجرا شود سرودهایی به زبان فارسی بود و نکته ای که دراین میان فکرمرا به خود مشغول می کرد این نکته بود که آموزش فرهنگ و فولکور غنی متعلق به زبان مادری برای فرزند من دربهترین روزهای فراگیری و آموزش متاسفانه هیچ نقشی ندارد و این موضوع باعث نگرانی من به آینده فرزندم و بیگانگی او با فرهنگ و فولکوروزبان مادریش مي شد ودراین میان چیزی که باعث می شود من به این نکته فارغ ازنگرانی های بی پایان کمی مثبت بنگرم یادآوری سالهای دور دوران تحصیل خودم دردبستان و مشکلاتی بود که درسالهای اول ورود به مدرسه و دوران ابتدایی داشتم

آن سالها تلویزیون و رادیو نقش واقعا اندکی درزندگی ما کودکان آن دوران داشت انقلاب تازه به پیروزی رسده بود هنوز اغتشاشات و هیجانهای مردم دربه ثمررسیدن انقلاب فروکش نکرده بود درگیریهای بعدازانقلاب به خصوص درتبریز و تیراندازیهایی که درآن سال درتبریز دردرگیریهای حزب خلق مسلمان واغتشاشات آن روزها وجودداشت هنوزفراموشم نگردیده به خصوص که محل حزب خلق مسلمان درنزدیکی خانه ما بود و تمام درگیریهای مسلحانه و وحشتهای کودکانه من هنوزازخاطرم محو نگردیده است یادم نمی رود که دبستانی که قرار بود درآنجا تحصیل کنم درسرراه همان حزب قرارداشت و من که شاهد خونهایی بودم که درروزهای آخر درگیری به سنگفرش خیابان و ساختمان حزب باقی مانده بود باعث شده بود که ازمدرسه و راهی که بدان منتهی می شد همیشه وحشت داشته باشم واین زحمت مادرم را زیاد می کرد تا هرروز مرا تا جایی که ازاین محل بگذریم همراهی کند تا من بتوانم خودم را به مدرسه برسانم روزهای اول تحصیل برای من بسياردشواربود زيرا آشنایی من به زبان فارسی فقط محدود به ساعات تماشای برنامه کودک درتلويزيون مي شد وبدترازهمه اينكه ماتلويزيون نداشتيم وبراي تماشاي برنامه كودك ، من مجبوربودم به منزل پدربزرگم كه يك محله بالاترازخانه ما بود بروم و آنهم چندان اهمیتی برایم نداشت چون تنها برنامه هایی برایم جذاب می نمود که زبان درآنها نقشی نداشت و همانند کارتون های پلنگ صورتی و چند کارتون دیگر و چیزی که بیشتر موجب خوشحالی و شعف می شد همان بازیهای دسته جمعی کودکانه با دیگر همسالانم بود که شامل بازیهایی بود که نسل به نسل به ما منتقل شده بود و هم اکنون شاید اغلب این بازیهای بسیار شاداب و هیجان انگیز و مفرح هیچ نقشی درزندگی ماشینی امروز ندارند و به نظر میرسد که نرم نرم و به تدریج همه آنها به بوته فراموشی سپرده شده و این بازیها نیز همانند دیگر مسائل فرهنگی و زبانی ما به تدریج محکوم به فنا و نابودی است بازیهایی مانند الدستگیر – مایامایا – گیزلن پالانج – پیل دسته و خیلی بازیهای دیگر که هم موجب سلامت بدنی و شادابی کودک و هم موجب اجتماعی شدن و رشد فکری و ذهنی کودکان می شود و اکنون تمام آنها تبدیل به نشستن پشت تلویزیون و کامپیوتر شده است .
روزهای ابتدایی حضوردرمدرسه برایم فوق العاده حزن انگیز و ترسناک بود تمام مطالبی که معلم می گفت و تازه آنهم به دوزبان ترکی وفارسی برایم ترسناک بود چون وقتی معلم مطلبی را به فارسی می گفت برایم قابل فهم نبود وقتی هم آن مطلب را به ترکی ترجمه می کرد تا من و دیگرشاگردان کلاس که آنها هم دست کمی ازخودم نداشتند متوجه آن مطلب شویم تازه استرس و هیجان و نگرانی من بیشتر می شد که خدایا پس کی من می توانم ازاین زبان سردربیاورم روزی را که معلم نه چندان خوش اخلاق ما برای اولین بار مرا پای تخته صدا کرد تا شکلهای معروف صفحات اول کتاب فارسی اول دبستان را به زبان فارسی شرح دهم هرگز یادم نخواهد رفت آنروز وقتی باترس و لرز به پای تخته رفتم و معلم ازمن خواست که داستان شکلهای آن صفحه را به زبان فارسی بگویم حرفی برای گفتن نداشتم وفقط به نگاههای عصبانی معلمی چشم دوخته بودم که هرلحظه امکان تنبیه با خطکش را ازسوی اورا داشتم . چند باربا عصبانیت به من گفت که داستان این شکلها را بگو ومن با اشک و ترس ولرز پاسخ دادم که فارسی نمی توانم برخلاف انتظارم معلم گفت پس ترکی بگو و من هم درحالی که اشک می ریختم به ترکی تمام داستانهای این اشکال را گفتم و معلمم با کمی لحن آرامتر گفت خوب همین هارا باید به زبان فارسی بگویی کاری ندارد که ... برو بشین و سعی کن فارسی را یاد بگیری .

اتفاق آنروز باعث شد که به خلاء مهمی که درزندگی داشتم و تا آنروز به آن توجهی نداشتم پی ببرم چندبار صفرگرفتن پی درپی و اتفاقات بعد ازآن وبرخوردهای مناسب پدرم باعث شد که عزم خودم را برای یادگیری زبان مدرسه جزم کنم و تلاش شبانه روزی و کمک های معنوی مادرم که خودش هم کمترین آشنایی با زبان فارسی نداشت و درعوض با دلداریها و تشویقهای خودش باعث شد که ازمدرسه دلزده نشده و به تلاش خودم ادامه دهم و کم کم بازبان فارسی آشنایی پیدا کنم یادآوری آنروزها و معلمان آنروزها تازه ذهنم را به تلاشهای طاقت فرسای آنها را برای آموزش کودکانی که اغلب کوچکترین آشنایی به زبان فارسی نداشتند آشکار میسازدو این مسئله برایم روشن می شود که همپای ما کودکان آنروز ، معلمان آن دوره نیز بیشترین زحمات و زجرهارا نسبت به همکاران خود درمنطق فارس نشین تحمل کرده اند تا کودکانی مانند ما توانایی درس خواندن و تحصیل را بازبانی به غیراززبان مادری و دشواریهای خاص این مسئله و اینکه آموزش زبانی غیراززبان مادری درسالهای اول تحصیل لازمه اش قوانین وقواعدی علمی و تخصصی است و این آن چیزی است که هم درآن دوران و حتی در کودکان این دوره کاستی و کمبود درآن به وضوح مشاهده می گردد.

سال اول و دوم دبستان را طوری تمام کردم که معلمها هم نسبت به نمره دادن کمی دست ودلباز بودند ولی حتی این مسئله هم باعث نمی شد که ما درآن سالها درسال اول دبستان مردودی نداشته باشیم و سال اول دبستان حداقل 6 نفر ازکلاس 35 نفره ما مردود شدند سال دوم دبستان وروز اولی که اولین بارقراربود املا بنویسیم برایم قابل فراموشی نیست اینکه من حتی نمی دانستم املا و یا دیکته یعنی چه و 4 املای اول من مصادف با 4 صفرکله گنده بود برای من این مسئله کاملازجرآور بود و سعی وتلاشم را به حد زجرآوری بالا بردم تااینکه آنسال و سالهای بعد را با بهترین نمره ها به پایان رساندم . ولی آیا تمامی آن تلاشها و زحمتها واقعا اگر سیستم آموزشی ما به طوراصولی و ساختاری و علمی بود آیا لازم بود ؟ آیا لازم بود که من آنهمه زجر و تلاش رادرسنین اوایل کودکی درمقابل زبانی که هیچ اصول وعملکردتخصصی و علمی را درپس آموزش آن به عنوان زبان غیرمادری نداشت تحمل کنم آیا دلیل اصلی اینهمه عقب افتادگی تحصیلی درمناطقی که آموزش تحصیلی به زبانی به غیراززبان مادری و فاقد هرگونه اصول علمی آموزش زبانهای غیرمادری انجام می شود نیست ؟

آنروز با پسرم به پارک محل خودمان رفته بودیم (زعفرانیه ) وقتی محو تماشای بازیهای کودکان شده بودم متوجه یک نکته بسیارمهم شدم همانگونه که من به فرزندم اززمان تولد وبرای جلوگیری ازمسائل سالهای بعد و سالهای آغازین تحصیلی فارسی سخن گفتن را یاد داده بودم تقریبا اکثرکودکانی که مشغول بازی درآن پارک بودند به زبان فارسی سخن می گفتند با این تفاوت که پسرمن همزمان زبان مادری خود را نیزفراگرفته و مسلط می باشد و این تسلط شامل زبان ترکی استانبولی و حتی زبان انگلیسی هم می باشد و من وقتی متوجه استعداد بسیارجالب او درفراگیری زبان و حرف زدن شدم به طوری که اولین کلمات کامل فرزندم در 8 ماهگی بود طوری که باعث تعجب تمام اطرافیان می شد حتی روزی برای خرید لباس به یکی ازفروشگاههای لباس تبریز رفته بودیم و پسرم که کودکی بسیارشیرین و بانمکی داشت و هنوز 9 ماهگی خودرا سپری می کرد ومورد توجه فروشنده های دختر آن فروشگاه واقع شده بود و وقتی یکی ازفروشنده ها به سپهربرای بازی کردن با لحن کودکانه ای گفت کوچولو اسمت چیه و سپهر بلافاصله جواب داد سپهر، باعث تعجب و ناباوری همه آن دخترها شد و وقتی یکی دیگه ازآن دخترها فقط برای شوخی ازش پرسید سپهر..... پسرم جواب داد پدرسوخته !! شلیک خنده آنها همه را متوجه ما کرد و قضیه بدین صورت بود که من همیشه برای شوخی به پسرم می گفتم سپهر پدرسوخته و او ......

توجه به این نکته که اغلب کودکان درپارک به زبان فارسی حرف میزدند و حتی بعضی ازآنها زبان ترکی را متوجه نمی شدند ناخودآگاه موجب اندوه عظیمی شد اینکه زبان مادریمان کم کم رو به اضمحلال و فراموشی بگذارد اینکه زبان مادری ما روز به روز و با سیاستهای اشتباه و مغرضانه حکومتهایمان ازدست رفته باشد مرا غمگین و متاثر می ساخت ودرحالی که دراین افکاربودم شاهد پدرومادری بودم که برخلاف جمع با فرزندشان که هنوز به سختی راه میرفت و به سختی چند کلمه ساده را بیان می نمود به زبان ترکی حرف میزدند واین مسئله باعث خوشحالی من شد ونتوانستم جلوی خودم را بگیرم و ازبازکردن سرصحبت با آنها خودداری کنم به آنها گفتم سیزده ساغ اولون کی اوشاغینان تورکی دانیشیسیز ( ممنون و سلامت باشید ازاینکه با فرزندتون ترکی حرف میزنید ) این جمله سرآغاز بحثی شد که آنروز نه تنها ما بلکه دیگر والدینی را که درآنجا حضورداشتند وارد این بحث کرد و من متوجه این نکته مهم و اساسی شدم که به جز یک مورد که همسرش فارس زبان بود تمامی والدینی که به بحث و گفتگوی بسیارجالب ما درآنروز وارد شدند به اهمیت زبان مادری واقف بوده و تنها دلیلی که باعث شده آنها به کودکان خود زبان فارسی را به عنوان زبان اول درسالهای اول کودکی یاد دهند همانا دغدغه های تحصیل و عقب افتادگی تحصیلی و عدم پیشرفت درسالهای بعد درمواجهه با سیاستهای غلط دولت درآموزشهای دوران دبستان و سالهای بعد آن دارد و آگاهی به این مسئله اندکی ازغم واندوه و نگرانی که نسبت به زبان مادری داشتم کاست و چیزی که اکثروالدین طرف بحث آنروز بدان متفق بودند اهمیت دادن آنها به زبان مادری و اعتراض به سیاستهایی بود که موجب لطمه دیدن زبان مادری و دغدغه های موجود درحفظ این مسئله مهم و حیاتی دربین مردم ترک زبان آذربایجان می باشد.
جشن فارغ التحصیلی پسرم بسیار زیبا و تاثیرگذاربود ویکی ازروزهایی بود که نه ازخاطرمن بلکه ازخاطرهیچ کس حتي کسانی که خاطره حضورچندباره ! دراین مراسمات را داشتند محو نخواهد شد چیزی که بیش ازهمه جلب توجه می کرد زحمات واقعا طاقت فرسای مسئولین و مربیان " مهد کودک آرام " بود که به وضوح قابل فهم و درک بود اینکه تمام ان مراسم درحالی که تعداد کودکان مهدکودک بیش از 150 نفر بود اجرای واقعا منظم و بسیاردلپذیری داشت واین مراسم همراه با اجرای دومجری بسیارجوان ومسلط آن برنامه ، ساعات تقریبا طولانی حضوردراین مراسم را طوری برای والدین و همراهان آنها که تقریبا تمام سالن بزرگ و بسیار مجلل پتروشیمی تبریز را پرکرده بودند دلپذیر و سرگرم کننده ساخته بود که تقریبا کسی متوجه گذشت ساعتها و دقایق نمی گشت اجرای سرودهای هماهنگ و همنوازی موسیقی و کلام واقعا سطح مراسم را از یک جشن ساده فارغ التحصیلی مهدکودک به مراتب بالاتر برده بود واین نه فقط نظر من بلکه نظرتمامی کسانی بود که دراین مراسم حضورداشتند .
چندسرود ابتدایی جشن مربوط به سرودهای شاد و گروهی بود که توسط کودکان انجام میشد و بعضا شیطنت ها و بعضی مسائل کوچک کودکان و شوق و اشتیاق والدین دردیدن فرزندانشان درحالی که جدی و بسیارمصمم مشغول اجرای مراسم بودند صحنه های جالبی را خلق می کرد که شاید اگر کسی به حاشیه های این مراسم و برخوردهای والدین و کودکان می پرداخت به یکی از فیلمهای ماندگار وتاثیرگذاراین سالها تبدیل می شد
وقتی مجری خوش لهجه مراسم اعلام کرد که الان وقت اجرای شعر ترکی توسط دونفر ازکودکان میباشد دلم ریخت فکرکردم کودکی که ازابتدای زندگی و ازابتدای ورود به مهدکودک با تنها زبانی که مواجه بوده زبان فارسی بوده و تمام افکارو احساسات خود را به این زبان بيان كرده است چگونه خواهد توانست احساس زیبا و لطیف شعرترکی رابیان کند و چگونه خواهد توانست حق مطلب رادراین زمینه ادا کند ؟ ورود یک دختر زیبا و تپل و بانمک و یک پسر اخمو ومتشخص ! مصادف شد با تشویق بی امان تماشاگران مراسم گویا مسئله ای که ذهن مرا مشغول کرده و هیجان مرا بیشتر کرده بود نه فقط مختص من بلکه سایرین هم چنین هیجان و بی صبری راداشتند .. شروع کننده شعر دخترنازنین بود :
داغلاردان اوجا آنا دنيزلردن درين سن
هرنه قدرقوجالسان باشدا گوزل گلين سن
ساچلارین آقدی قارا سنه قوربانام آنا ۲
اولدوزكيمي پارلايان گونش كيمي نورلايان
آخارسولارتك آخار بوزآرازدان سرين سن
ساچلارين آغدي قارا سنه قوربانام آنا ۲
گوزلرين محبت باغيدي سينه ن بوتون غم داغيدي
اي شرافت بايراقي نیه بئله هزين سن ؟
ساچلارین آقدی قارا سنه قوربانام آنا ۲

وقتی شعربا احساسات لطیف و بسیارناب وزیبای این دو کودک همراه میشد صحنه های به وجود آمده هرگزقابل توصیف نمی باشد ناخودآگاه و علیرغم سعی و تلاشم درجاری نشدن اشکهایم واینکه نگران بودم که اشکهای ناخودآگاهم باعث خجلت حقیر شود سرم را پنهان نمودم و اکتفابه شنیدن صدای باشکوه و پراحساس آن دو کودک نمودم ولی وقتی درانتهای شعرگوشه چشمی به جمعیت حاضرسالن نمودم دیدن آنهمه انسان که بلا استثنا اشک ازچشمانشان جاری بود این جرات را به من داد که سرم را بالاکنم و جمعیت را نگاهی دقیقتر داشته باشم اینهمه احساس و اینهمه شور نه فقط برای شعر آنا بود که به علت نزدیکی روزمادر اجرا می شد (قبل ازاین شعر چند شعر دیگر نیز به مناسبت روزمادر توسط کودکان و مجری برنامه به زبان فارسی اجرا شد) بلکه متعلق به احساسی بود که جمعیت حاضر به زبان شعر و احساسات لطیف و دلنواز اين دوکودک داشتند که به زبان مادری خود و بسیار زیبا و بدیع وشاعرانه آنرا اجرا نمودند ومن با تمامی این نوشتار هنوزهم جای خالی زبان مادری را درمدارس ، مهدها و مراکز آموزشی و حتی درمنازل خودمان بیشتر وبیشتر احساس می کنم یعنی زبان من و تمام احساسات و عواطف و تمام فرهنگ زیبا و بی مثال من این حقانیت را دارا نیست که دردریای بیکران آموزش و تحصیل و یادگیری نقشی داشته باشد؟ درحالی که درروزهایی که به کودکان تعلق دارد مانند روزجهانی کودک ، سمینارها و همایشهای بیشماری به مسائل ومشکلات کودکان همانند کودکان کار ، کودکان طلاق ، شکنجه وآزارهای جسمی و روحی کودکان و....می پردازد کوچکترین نگاه علمی و شناختی درجهت حل مسائل زبان مادری کودکان و زبان دوم کودکانی که زبانی غیراززبان فارسی راتکلم می کنند و مسائل و مشکلات پیش آمده دراین جهت را به طورکل نادیده انگاشته و کوچکترین پرداختی به مسئله بدین مهمی ندارند و اینهمه موجب تبعیضات آشکارو غیرانسانی خواهد شد که حتی ناقض مهم ترین مواد کنوانسیون و بیانیه حقوق کودک اند.
"این تبعیضات غیر انسانی در حالی در حق این کودکان معصوم اعمال می شود که ماده 30 (حمایت از اقلیت ها ) کنوانسیون حقوق کودک تاکید می کند که:
" کودکان متعلق به اقلیت های مذهبی، قومی و یا زبانی در کشورهائی که این اقلیت ها وجود دارند، دارای این حق هستند که همراه دیگر آشنایان بطور جمعی یا فردی از زبان، فرهنگ و مذهب خود برخوردار بوده و از آنها استفاده کنند".
اعمال سیاست های تبعیض آمیزبرعلیه کودکان غیر فارسی زبان همچنین با بیانیه حقوق کودک نیز ضدیت کامل دارد. این بیانیه تاکید دارد که:

" تعلقات ملی و مذهبی و اخلاقی و قومی و فرهنگی سرپرستان و نزدیکان و مربیان و بعلاوه ایدئولوژی حاکم بر جامعه نمی تواند مانعی در برخورداری همه کودکان از حقوق موجود در مفاد این بیانیه شود".
سیاست های غیر انسانی و غیراسلامی در حق کودکان غیر فارسی زبان، و نقض آشکار طبیعی ترین حقوق این کودکان بی دفاع که با هدف فارسیزه کردن آنها صورت می گیرد به این بسنده نکرده بلکه دست اندازی به جنبه های دیگری از حقوق این کودکان را نیز شامل می شود. بعنوان نمونه:

- در دوبله فیلم های کارتونی و فیلم های گروه سنی کودکان ( چه آنهائی ایکه توسط نهادهای دولتی مثل صداوسیما انجام می شود و چه موسساتی که وزارت ارشادمجوز دوبله فیلم برای آنها صادر می کند ) قصدا دوبله شخصیت های منفی، حاشیه ای و خلافکار این فیلم ها را به لهجه های غیر فارس بویژه ترکی انجام می دهد.

- سی- دی های حاوی انیمیشن های تاریخی- آموزشی تولید شده توسط دفتر تکنولوزی آموزش وزارت آموزش و پرورش بشکل شنیعی ترکان و اعراب را انسان هائی نادان، وحشی و فاقد فرهنگ معرفی کرده و در مقابل فارس ها را انسان هائی پاک و متمدن و با فرهنگ معرفی می کنند.
این سی- دی ها با وجود اعتراضات مکرر مردم، بارها و بارها از صدا و سیمای جمهوری اسلامی بعنوان داستان تاریخ برای دانش اموزان پخش می شوند."

ماده 29 اهداف تربیتی

1- کشور های عضو پیمان تایید می کنند که تربیت باید:
ج) " نسبت به والدین، هویت فرهنگی، زبان و ارزش های ملی سرزمین پدری ایجاد علاقه و توجه و احترام به فرهنگ دیگر سرزمین ها را تقویت کند".
د) " کودک را برای زندگی در یک جامعه آزاد برپایه تفاهم، صلح، تحمل دگر اندیشان و دیگرباشان، تساوی حقوق زن و مرد، دوستی خلق ها و گروه های قومی، ملی و مذهبی آماده کند".



نادرتبریزلی 

میراث زبان

بحث و جدال بر سر زبان در منطقة بالكان بسيار پر دامنه و داغ است، چنانكه تاريخ مجادلات زباني در بالكان كمتر از تاريخ ستيزه‌هاي قومي نيست. مليت با زبان و دين گره خورده و حساسيتهاي شديدي نسبت به زبان و لهجه در اين منطقه وجود دارد. بجاست بخشي از وصيت نامة استفان نمانيا (وفات 1200ميلادي) مؤسس سلسلة پادشاهي نمانيچ و نيز مؤسس كليساي ارتدوكس صربي را كه هر از چندگاهي يكبار در روزنامه ها و مجلات صربستان چاپ مي‌شود نقل كنيم. اين وصيت نامه تحت عنوان« میراث زبان»[1] در حكم منشور ملي است كه بر در و ديوار مؤسسات آموزشي و فرهنگي مي‌توان ديد. خاندان نمانيانيچ براي تكوين مليت صربي تلاشهاي زياد كردند و توانستند در قرن دوازدهم شالودة مليت صربي و زمينة استقلال كليساي ارتدوكس صربي را فراهم كنند .نمانيا در اين نامه زبان را جوهرة مليت مي‌داند
«میراث زبان»
كودك نازنينم!
پاسداري از زبان، پاسداري از وطن است. واژه‌ها از دست مي‌روند چنانكه شهرها و سرزمينها و جانها. ملتي كه زبان، سرزمين و جان خويش را از دست بدهد چه هويتي دارد؟ ديگر ملت نيست. واژة بيگانه بر زبان نياور، هنگامي كه واژة بيگانه بر زبان مي‌آوري بدان كه بر آن چيره نيستي و از درون با خويش بيگانه مي‌شوي. اگر بزرگترين و استوارترين شهرهاي كشور را از دست بدهيد چندان مهم نيست كه كوچكترين و ناچيزترين واژه را از زبانتان كنار گذاريد. سرزمينها تنها با شمشير به تصرف در نمي‌آيد؛ با زبان نيز مي‌توان كشورگشايي كرد. بدان كه دشمنانت تو را چندان به زير سيطرة خويش مي‌كشند كه واژه‌هاي مادري را از زبانت پاك كنند و واژه‌هاي خود را بر زبانت روان سازند. ملتي كه واژه‌هاي خويش را كنار نهاد ديگر ملت نيست.
ميوة دلم: زبان چونان تني است كه بيماري واگير بر آن مي‌تازد، من بيماريهاي واگير زبانها و مرگ آنها را بياد دارم. اين واگيرها بيشتر در مرزهاي كشور است و آنجا كه ملتها به هم نزديك اند و آميزش دارند.
نازنين پسر! دو ملت با هم مي‌جنگند و آشتي مي‌كنند، اما دو زبان هرگز با هم آشتي نمي‌توانند كرد. هنگامي كه دو ملت در آرامش و مهرورزي با هم زندگي مي‌كنند، زبانهايشان پيوسته با هم در نبردند، هنگامي كه دو زبان با هم آميخته مي‌شوند چنان است كه دو سپاه در نبرد مرگ و زندگي افتاده اند. تا هنگامي كه هر دو زبان به گوش مي‌آيد نبرد برابر است، اما آنگاه كه يك زبان بيش از ديگري به گوش مي‌رسد آن زبان رو به پيروزي دارد. در پايان جنگ تنها يك زبان شنيده مي‌شود، جنگ پايان مي‌يابد، يك زبان ناپديد مي‌شود و به راستي ملتي ناپديد مي‌شود.
فرزندم!
بدان كه جنگ زبانها، مانند جنگ ميان دو لشكر يك روز و دو روز نيست و مانند جنگ ميان ملتها يك سال و دو سال نيست بلكه سده‌ها به درازا مي‌كشد. اين زمان براي زبان بسيار كوتاه است، به اندازة يك چشم به هم زدن.
اي ميوة دلم!
بهتر آنكه در همة جنگها شكست بخوريد ولي زبانتان را نگاه داريد. زيرا پس از مرگ زبان ملتي وجود ندارد. آدمي زبان مادري خود را در يكسال فرا مي‌گيرد و تا پايان زندگي آن را از ياد نمي‌برد. ملت نيز تا هنگامي كه زبان دارد زنده است. آدمي زبان بيگانه را در يكسال ياد مي‌گيرد اما يكساله نمي‌تواند زبان مادري را از ياد ببرد و زبان بيگانه را بپذيرد.
اي ميوة دلم! بيماري واگير و مرگ زبان اين است كه تك تك مردم به زبان خويش پشت كنند آنگاه خواسته يا ناخواسته زبان بيگانه را مي‌پذيرند.
كودك نازنينم! من در جنگها از زبان، چونان سهمگين‌ترين جنگ افزار بهره مي‌برم. من هم اين بيماري واگير و مرگ‌آور را در ميان زبان دشمن مي‌پراكنم و آن را سپر سپاه خويش مي‌سازم. لشكريان و سرداران را به سرزمينهاي نيمه تصرف شده مي‌فرستادم و بيشتر، شهر‌ها را با زبان به چنگ آوردم نه با شمشير.
ميوة دلم! ناهمزبان‌ها را بپاييد، آنها مي‌آيند، پنهان مي‌آيند چنان كه نمي‌دانيد چگونه آمدند ، در هر گام شما را تعظيم مي‌كنند، برايتان راه باز مي‌كنند. چون زبانتان را نمي‌دانند مانند سگها خودشيريني و چاپلوسي مي‌كنند. ما هرگز نه مي‌دانيم آنها چه مي‌انديشند و نه مي‌توانيم بدانيم، چون هميشه خاموشند. كسي كه نخست مي‌آيد براي شناسايي مي‌آيد، به ديگران مي‌گويد، سپس همه مي‌آيند. شب هنگام در گروههاي بي‌شمار آرام مي‌خزند. مانند مورچگاني كه به قند دست يافته اند.
روزي شما از خواب بيدار مي‌شويد و خود را در چنگ زبان بيگانه گرفتار مي‌بينيد گراگرد شما را ناهمزبانان فراگرفته اند. آنگاه در مي‌يابيد كه دير است. آنگاه درمي‌يابيد كه آنها كر و لال نيستند، زبان، ترانه‌، آداب و رسوم و رقصهاي خود را دارند، غوغاگرانشان هياهو مي‌كنند گوش را كر مي‌كنند. اكنون ديگر آنها خواهش و چاپلوسي و دريوزگي نمي‌كنند، بلكه دست اندازي مي‌كنند، مي‌ربايند، به زور مي‌گيرند. و اين هنگام تو در خانة خويش بيگانه‌اي، چاره‌اي نداري يا بايد با آنان به جنگ برخيزي و به زور بيرونشان بريزي يا خود خانه و كاشانه را رها كني. به سرزمين‌هايي كه ناهمزبانها تصرف كرده‌اند نبايد لشكر فرستاد؛ لشكرهاي آنها مي‌آيند تا آنچه را زبان به چنگ آورده بگيرند.
ميوة دلم! زبان از هر دژ و بارويي استوارتر است. هنگامي كه دشمن دژها و بارو‌ها را ويران مي‌كند نوميد مباش، خوب گوش دار و ببين كه با زبان چه مي‌كند؟ اگر زبان پايدار ماند بيم به خود راه مده خبرچينان و بازرگانان را بفرست تا به درون شهرها و روستاهاي از دست رفته روند و گوش فرا دارند كه واژه‌هاي ما و زبان ما در كجا پژواك دارد و در كجا به زبان ما سخن مي‌گويند و در كجا واژه‌هاي ما هنوز مانند سكة زرين كهن در گردش است.
اي ميوة دلم! بدان كه آن سرزمينها هنوز مال ماست، مهم نيست كه در چنگ كيست و چه كسي برآن فرمان مي‌راند. پادشاهان مي‌آيند و مي‌روند، كشورها و شهرها ويران مي‌شود اما زبان و گوهر مليت ماندگار است بخشهاي جدا شدة كشور و مردم تصرف شده روزي دوباره به آغوش مادر زبان و ريشة خويش باز مي‌گردند.
اي ميوة دل!
بدان كه جدايي سرزمين براي هويت ملي چندان خطرناك نيست، شايد تنها براي يك نسل خطرناك باشد و نه بيشتر. ميوة دلم! هويت از نسلها و كشورها و شهرها، ديرپاتر و ماندگارتر است. ملت در بند بيگانه، چونان آب پشت سد است سر انجام روزي سد مي‌شكند و رودهاي كوچك به هم مي‌پيوندند. ميوة دل! زبان، آن آب است، آب هميشه آب است چه در پشت سد چه در آن طرف. زبان، آن آب پر توانِ آرام و نيرومند است كه آهسته آهسته صخره‌ها را مي‌شكافد و ملت پراكنده را از پشت مرزها و سدها و صخره‌ها به هم مي‌پيوندد.

نقل از مجلة ژئوپولتيكا، شمارة 11 ، 28 ژوئن 2003

نگران از پایان غم انگیز طبیعت آبی و نمکین !

۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

کسیلن دیل ! (زبان بریده !)


مدیرکل یونسکو، خانم ایرینا بوکووا  می گوید:

 "... زبان‌های مادری و تنوع زبانی عامل تأثیرگذار در هویت افرادند. زبان‌های مادری، به‌ عنوان منابع خلاقیت و ابزارهایی برای بیان فرهنگی، بر سلامت جوامع نیز تأثیرگذارند. به همین ترتیب، زبان‌ها عامل رشد و توسعه شناخته شده‌اند. همه بر اهمیت آموزش به زبان مادری و تأثیر آن بر بازده تحصیلی و میزان یادگیری واقفیم. آموزش به زبان مادری ابزاری قدرتمند برای مبارزه با تبعیض و برقراری ارتباط با جوامعِ منزوی یا به حاشیه رانده شده است. "

۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

باغلار باغی تبریز !

نمائی زیبا از پارک باغلار باغی تبریز
تبریزین باغلار باغیندان بیر گوزل شکلیل


عکس از: مرتضی عبادللهی

Azərbaycan cizgi filmi - Tülkü Həccə Gedir-روباه به حج می رود !




روباهی پیر و فرتوت شده بود و از شکار عاجز بود
روزها و هفته ها گرسنگی می کشید

روزی تسبیح بدست گرفت و شالی به کمر بست

مسلمان و مومن شد و وارد روستائی شد
جمعی از مرغان و خروسان را دید
خروسی او را به این وضع و قیافه دید و پرسید:
روباه این چه وضعیست که برای خودت درست کرده ای؟
روباه گفت:
ای خروس زیبا ای خروس چشم رعنا

سالها عمرم به گناه گذشت فرق حرام و حلال را ندانستم
فکر روز پیری و قیامت را نکردم شما را ناجوانمردانه می کشتم و میخوردم و همیشه با خودم گفتم خدا کریم است و روزی از

سر تقصیرات من خواهد گذشت خیلی گناهکارم خیلی اما هیچکس به فکر من نیست و دلش برایم نمیسوزد
تصمیم گرفتم که به حج بروم و از درگاه خدا درخواست کنم که توبه مرا قبول کند
خروس گفت:
ای جان جانان! دیگر بس است گریه نکن دل مرا ریش ریش مکن خدا را شکر بالاخره راه راست را پیدا کردی و رستگار گشتی

و مومن شدی من به نوبه خودم هر کاری که از دستم بر بیاد برایت انجام خواهم داد و یاریت خواهم کرد راهی که میروی خیلی

دراز است مرا با خودت ببر تا کمکت کنم
روباه گفت:
خیلی ممنونم خروس دوست داشتنی و مهربان همین که هر روز به وقت نماز برایم اذان بخوانی مرا مدیون خودت کردی
آنها راه مکه را در پیش گرفتند و خروس هر جا که میرسید داد میزد که ای ملت! بیائید و با چشم خود ببینید که دیگر روباه فرد

سر به راهی شده است و خونریزی را به کناری نهاده و برای زیارت خانه خدا به مکه مشرف می شود
مرغی نزد آنها آمد و گفت:
ای روباه دم دراز بیرحم من باور نمی کنم که توبه کرده باشی تو همیشه به ما ظلم و ستم کردی هر زمان با دوز کلک جان ما را

ستاندی
روباه گفت:
حق با توست تو راست میگی  روم سیاهه دلم بدرد میاد وقتی آن دوران را برایم یادآوری می کنید میدانم که از دست من خیلی

ناراحتید اما دیگر گذشته ها گذشته آزاری از من به شماها نخواهد رسید من دیگر پیر شده ام حتی دندانی هم در دهان ندارم من

دیگر توابم و دارم به حج میروم بسم الله الرحمان الرحیم...
مرغ رو به جمع کرد و گفت:
مثل اینکه حقیقت داره این روباه خیلی تغییر کرده
روباه به راهش ادامه داد
در این هنگام همه مرغ و خروسها از روباه درخواست کردند که اجازه دهد آنها نیز در رکاب روباه به مکه مشرف بشوند
روباه از این تقاضای آنان استقبال کرد و گفت مشکلی نیست شما هم می تونید با من به حج بروید و حاجی بشوید!
دسته مرغان و خروسان و روباه به راه افتادند و چند ساعتی راه رفتند تا اینکه وقت نماز رسید
روباه بانگ زد که همه به صف باشند تا نماز را شروع کنیم
پیشنماز ما هم خروس خواهد بود زود باشید که نمازتان قضا نشود!

خروس رفت بالای درخت تا اذان بگوید
همه نماز را شروع کردند روباه در ته صف بود

در این حین روباه گونی خودش را آماده کرد و حمله را شروع کرد و چندین مرغ و خروس را در کیسه انداخت که یکیش هم آن
خروس زودباور و معذن بود!

بدین ترتیب روباه غذای چندین ماهش را ذخیره کرد و چندی به خوبی و خوشی زندگی کرد!

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

دیلیم ائوده قالدی...(زبانم در خانه ماند...)

ساعات زنگ چالدی
مدرسه میز چوخ اوزاقدا
کیفیمی گؤتوردوم
دیلیم ائوده قالدی...

*******************

ترجمه به فارسی:

ساعت زنگ زد
مدرسه خیلی دور است
کیفم را برداشتم
زبانم را در خانه گذاشتم...


شعر: یونس صفدری

تصاویری حیرت انگیز از زیبائی دریاچه اورمیه در اواسط سال 1970: ویدئویی مستند از سفر محققان خارجی به دریاچه اورمیه


دریاچه ارومیه در بین استانهای آذربایجان شرقی و غربی واقع شده است. این بزرگترین دریاچه در خاور میانه و دومین دریاچه آب شور در جهان است. دریاچه اورمیه به عنوان ذخیره گاه زیستکره یونسکو ثبت شده و در سال 1971 نام آن در کنوانسیون رامسر در ردیف یکی از مهمترین تالابهای بین المللی حفاظت شده در لیست سازمان ملل آمده است.دریاچه ارومیه دارای یکی از ثروتمندترین تنوع زیستی جهان است. بیش از 210 گونه از پرندگان از جمله فلامینگو، پلیکان، spoonbills، gulls، و همچنین بسیاری از گونه های خزندگان، دوزیستان، پستانداران از جمله گوزن زرد ساکن دریاچه و اطراف آن هستند.و آخرین جمله اینکه:در کمال تاسف باید بگوییم بود و بودند!

۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

بابک و اوغلو آراسیندا گئچن سون دیالوگ! (آخرین دیالوگی که مابین بابک و فرزندش گذشت!)


قسمتی از فیلم بابک و دیالوگی که بین بابک و پسرش در آخرین دیدار پدر و پسر رخ میدهد، پسر با افشین همدست شده و به بابک خیانت کرده است.

بابک: از افشین درخواست کرده بودم که خرابه های قلعه بذ را به من نشان دهد برای آخرین وداع من با قلعه بذ...اما چرا ترا به من نشان میدهد توئی که هیچ ارزشی برای من نداری...شرم نکردی بعد از آن حادثه نزد من آمدی؟ بیچاره تو هیچوقت درک نکردی تشنه آزادی بودن یعنی چه...چنان تشنگی که قلب را می سوزاند و خاکستر می کند...آزادی...چه شیرین باشد و چه تلخ تنها چیزی که مرا به جنگ واداشت... از این جبهه به آن جبهه...گمان می کردم که تو هم یار و یاور من در این مبارزه خواهی بود...اما تو درک نکردی که در این دنیا حتی یک روز آزاد زندگی کردن بهتر از چهل سال زندگی با اسارت است...
پسر بابک: در باره من اشتباه فکر می کنی

بابک: من خیلی بهت گفته بودم...اما تو گوش نکردی...من پسر مردی بودم که روغن زیتون می فروخت از من انتظاری نمی رفت...اما تو...تو پسر بابک بودی...حالا دیگر من پسری ندارم...تو از من نیستی...
پسر بابک: پدر...
بابک: مرگ من آخرین سلاح من است...این آخرین سلاح کسانیست که مرد بدنیا آمدند و مردانه از این دنیا رفتند...اما تو لیاقت این را هم نداشتی...گمشو...گمشو...که دیگر نمی خواهم ببینمت...
پسر بابک: مرا بکش پدر
بابک: دیگر گذشته...
پسر بابک: مرا لایق مردن هم نمی بینی...الوداع پدر...
لحظه ای بعد دوست بابک خبر میاورد که می توانی با پسرت خدا حافظی کنی او خودش را کشت.

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

تصاویری دیده نشده از حادثه 11سپتامبر

<><><>
یکی از مشهورترین عکاسان خبری دنیا " Nachtwey" تصاویر دیده نشده ای را از این حادثه را به تازگی منتشر کرده است
وی در گفتگویی با مجله تایم از خاطراتش در حین تصویربرداری از آن حادثه  سخن راند:



در آن روز شمار زیادی از ماموران آتش نشانی جان خود را باختند به نظر من این عکس خاطره مفقودین آن حادثه را برای ما تدائی می کند فداکاری ماموران نجات آنقدر بزرگ بود که هیچ وقت از اذهان پاک نحواهد شد یاد آنها تا ابد در یادهایمان خواهد ماند.


واقعه ناگواری اتفاق افتاده بود و رفته رفته اوضاغ بدتر میشد


همه ما در حالت شوک بودیم ماموران آتش نشانی از ناممکن ممکن ساختند کاری کردند کارستان.


خودرویی که برعکس شده بود منظره مضحکی را تشکیل میداد اما عجیب تر از منظره اتومبیل نگاه مامور آتش نشانی بود با صورتی دودی و سیاه  مرا می نگریست.


زمانی که بنای جنوبی فرو ریخت من تماماً در زیر آن بودم یعنی اینکه زنده ماندن من شبیه یک معجزه بود دود و غبار عظیمی همه جا را فرا گرفت من به سختی نفس می کشیدم دود و غبار به مانند ابری مرا در بر گرفته بود هیچ جا را نمی دیدم به سختی به حرکتم ادامه دادم و در انتها نوری را دیدم.


زمانی که هر دو بنا فرو ریخت چندین تن کاغذ در هوا به پرواز در آمد.


تمامی وسائل پیشرفته آتش نشانی از کار افتادند و بی اثر شدند اما مامورین آتش نشانی ناامید نشده بلکه به تلاش خود افزودند این تلاش ماموران نجات تلاشی بیهوده نبود بلکه کاری بود دلاورانه و شجاعانه که از روحیه بالای آنان حکایت می کرد.


مامورین آتش نشانی  بدنبال پیدا کردن شیر آبی بودند تا با کمک گرفتن از شلنگهای اضافی آتش را زودتر مهار کنند.


هزاران نفر جان باخته بودند اما دیده نمی شدند هر کس در داخل بنا مانده بود در زیر تن ها آهن و بتون گیر افتاده بود .



آنروز ماموران نجات ریسک بزرگی انجام دادند کار آنها بازی با مرگ بود و آنها موفق شدند از امتحان بزرگی را با موفقیت رد کنند و نمره قبولی بگیرند با اینکه تلفات و خسارت فراوانی را متحمل شدند.


صحنه ها همانند فیلم های ترسناک مشهور بود که قبلاً تماشایشان کرده بودم.


گروهی از ماموران نجات پرچمی را بر فراز ویرانه های بر جای مانده بر افراشتند این پرچم نشانه تسلیم نشدن بود و یادبود کشته شدن همکاران از جان گذشته بود.


آفتاب داشت غروب می کرد اما هنور ماموران نجات در تلاش بودند که بازماندگان احتمالی را نجات دهند مطمئن بودند که فرد زنده ای را پیدا نخواهند کرد اما آنها تلاششان را می کردند شاید یکی را زنده پیدا کنند.


سالها بی عدالتی ها و قتل عام ها و جنگ ها را به تصویر کشیدم اما این حادثه برایم غیر منتظره بود در کشور خودم و در شهر خودم و در نزدیکی محل زندگی خودم این اتفاق رخ داده بود احساسات و عوالم من در آن روز قابل توصیف نیست...


منبع:
روزنامه حریت ترکیه.
ترجمه به فارسی:
بایندیر.

۱۳۹۰ شهریور ۱۸, جمعه

دکتر براهنی اورمو گؤلو حاقیندا دانیشیر (دکتر براهنی در باره دریاچه ارومیه سخن می گوید)



ترجمه به فارسی:

سوال: استاد دکتر براهنی از اینکه وقتتان را به ما دادید تشکر می کنم و از شما سوالی داشتم در باره خشک شدن دریاچه ارومیه و همانگونه که اطلاع دارید تبریز و ارومیه و دیگر شهرهای آذربایجان شاهد اعتراضات مردمی بود میخواستم نظر شما را نیز در این باره بدانم؟
جواب: اولاً من خیلی متاسفم که این دریاچه را تنها گذاشته اند من مطمئنم که اینگونه اعتراضات و اقدامات قبلاً باید انجام می شد نباید اجازه میدادن که دریاچه ارومیه که در کتب تاریخی و همچنین در کتابها اساطیری بدان اشاره شده است و دریاچه ای مقدس شمرده میشد و حتی در افسانه ها اشاره شده است که اگر در عمیق ترین نفطه دریاچه وارد شوی از آنسوی دنیا خارج می شوی واقعاً حیف است که چنین دریاچه مقدسی این بلاها بر سرش آید به خاطر همین هر آذربایجانی حق دارد که فریاد اعتراضش را به گوش جهانیان برساند

۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

ارتش آذربایجان همچون ارتش ستارخان عازم تهران میشود !


ستارخان برای قیامی عازم تهران شد که برای حق خواهی در برابر ظلم بود
اینک فرزندانش عازم تهران هستند برای فریاد زدن ظلمی که حکومت در برابر دریاچه شان انجام داده .
امشب از ساعت 12 بامداد اتوبانهای آذربایجان مملو از ماشینهایی خواهد بود که با پرچمهای قرمز (آل بایراقلار) به اسم تراختور و یاد اورمو گؤلی میخواهند فاتح تهران شوند و در استادیوم آزادی به یاد لبان تشنه دریاچه ارومیه ندای حق سر دهند.


(صفحه فیس بوک آذربایجان)
یازان: داوود ارومیه دن
نویسنده: داوود از ارومیه


۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

نگاهی نو به زبان و خط هخامنشیان یا همان فارسی باستان



چند سال پیش یادم نمیره زمان دانشگاه یک روز سر کلاس خطوط و زبانهای ایران باستان که از واحدهای مهم رشته باستان شناسی است نشسته بودیم و استاد ما خانم اسکندری که مثلا متخصص زبانهای باستانی ایران بوددر مورد زبان و خط دوره هخامنشیان صحبت میکرد و توضیح میداد که زبان فارسی امروزی برگرفته از زبان فارسی هخامنشیان است زیرا که انها به به زبان فارسی باستان صحبت میکردند و....
از استاد اجازه گرفتم و گفتم که اگر امکانش هست من چند جمله از زبانی که هخامنشیان استفاده میکردند بر روی وایت برد بنویسم و سپس سوالم را مطرح کنم و استاد نیز اجازه داد.
من تقریبا 7 جمله از روی متون باستانی هخامنشی بر روی وایت برد نوشتم سپس رو به استاد کرده گفتم: استاد شما میگویید زبان فارسی امروزی ادامه فارسی باستان یا همان زبان هخامنشیان استاد گر این گونه است که میفرمایید از فارس زبانها و حتی کرد زبانهای کلاس میخواهم که این 7 جمله که تقریبا 35 کلمه داشت را بخوانند و معنا کنند.
جالب اینجاست که حتی یک کلمه از این چند جمله را نتوانستند معنا کنند و جالبتر اینکه خود استاد هم در معنا کردن آن جملات مانده بود چون حتی یک کلمه از آن جمله هایی که نوشته بودم کوچکترین شباهتی به کلمه های زبان فارسی نداشت.
فضای کلاس بعد از این سوال من متشنج شد و از آن روز استاد با من لج کرد و...
این ماجرا را از آن جهت تعریف کردم تا از نو در مورد تاریخ ایران باستان تامل کنیم و وقتی کتابهای تاریخی که در مورد ایران باستان نوشته شده و اکثر آنها را باستان شناسان بزرگی که همه یهودی بودند نوشته اند از قبیل پروفسور اشمیت_ آرتور کریستین سن_ خانم دکتر هاید ماری کخ_ گیرشمن و... را می خوانیم فقط کافیست درباره هر مطلبی که میخوانیم منطقا فکر کنیم.
مثلا وقتی این باستان شناسان و مورخان میگویند که اقوام به اصطلاح آریایی که کوروش و هخامنشیان نیز از آنها بودند از سرزمینهای شمال دریای خزر و استپهای روسیه به این منطقه که امروزه ایران نامیده میشود آمدند چرا این سوال را از خود نمیپرسیم که:
اگر آنها از منطقه ای آمدند که طبق اسناد باستان شناسی خواستگاه اقوام اسلاو یا همان روسها است چگونه است که اینها به زبان فارسی صحبت میکردند و به زبان روسی که منطقا می بایستی زبان مادری آنها باشد صحبت نمیکردند؟
(زبان فارسی زبان بومی افغانستان و قسمتی از تاجیکستان طبق یافته های باستان شناسی و زبان شناسی است.)
اگر آنها از استپهای روسیه آمدند منطقا میبایستی قومی مهاجم و بیگانه به حساب آیند ولی چرا آنها را در همه جا به عنوان ایرانی معرفی میکنیم و و لقب بزرگ و کبیر میدهیم و به آنها به عنوان بخشی از هویتمان افتخار میکنیم؟
من تعدادی از لغات و آوانگاری کتیبه های هخامنشی را اینجا اورده ام. هر کسی که در جستجوی حقیقت است نگاهی به اینها بیاندازد.
این زبان نه به فارسی نه ایلامی" نه آرامی و نه... بلکه بیشتر به به زبان روسی شباهت دارد. داریوش و خشایارشاه در کتیبه های شماره(dpd22f" dna54f"xph60) و نیز کوروش در استوانه اش برای بیان جمله "این مال من است" به روسی فصیح میگویند: اتامایی etamayi
لغات اندازه گیری و وزن در این کتیبه ها چون کارشن و آرشن روسی است.
به شتاب راگا گفته شده به قدرت تومان گفته شده به زندگی کردن جیوو گفته شده است که همه کلمات روسی هستند.
جالب این که ما در این کتیبه ها لغات کاملا آشنای لاتین پیدا میکنیم مانند:
para به معنای پیشین_ path به معنای مسیر و راه_ agree به معنای موافقت_ shine به معنای درخشیدن_ vert به معنای چرخش و دهها کلمه دیگر که کوروش نیز در استوانه اش آورده است.
تنها نزدیک به 8_7 درصد کلمات این کتیبه ها شباهت سایه واری به زبان فارسی دارد که به اعتقاد زبان شناسان این کلمات بومی منطقه بوده اند که در زبان هخامنشیان و بعدها در زبان فارسی نفوذ کرده است یعنی همان اتفاقی که حتی امروزه نیز در مورد زبانهای دنیا اتفاق می افتد و زبانی به زبان دیگر از کلمات خود وام میدهد.
با نگاهی به کلمات زیر و معنای فارسی آنها به قدر کافی برایمان اثبات میشود که زبان هخامنشیان با زبان فارسی و نیز زبانهای موجود در سراسر ایران امروزی به کلی بی ارتباط بوده و از منبع بومی بیگانه و دیگری مایه گرفته است:
1.eta به معنای "این
2.akart به معنای "ساخته نشده
3.axshina به معنای "فیروزه
4.ati به معنای "آن سوی
5.ayaumani به معنای "نا آزموده
6.ari که کلمه آریا نیز از آن مشتق شده است به معنای" شرور و سرکش
7.aruva به معنای" عمل
8.had به معنای "نشستن
9.hania به معنای "سپاه
10.zorah به معنای "نادرستی
11.sikabaro به معنای" عقیق
12.vashna به معنای" لطف
13.vardana به معنای "شهر
14. varka به معنای "گرگ
15.vaj به معنای "درآوردن چشم
16.yam به معنای "دست درازی کردن
17.mard به معنای "فشردن
18.marika به معنای "مطیع
19.mania به معنای "برده خانگی
20.bav به معنای " شدن و بودن
21.bara به معنای "تحمل
22.batugara به معنای "پیمانه
23.baga به معنای "خدا
24.baug به معنای "تحمل کردن
25.piru به معنای "عاج
26.partara به معنای "نبرد
27.nah به معنای "بینی
28.naiba به معنای "زیبا
29.duruva به معنای "محکم
30.dipi به معنای "کتببه
31.dahya یعنی سرزمین
32.darania یعنی زر
33.data یعنی قانون
34.tachara یعنی کاخ
35.jad دعا کردن
36.gashta زشت
37.kasaka سنگ قیمتی
38.kama آرزو
39.upasta کمک
40.isuva تبرزین
41.avahana دهکده
42.ardata نقره
و صدها کلمه دیگر که هیچ شباهتی به زبان فارسی ندارند.
بیشتر این کلمات مربوط به زبان روسی باستان است که تعدادی از آنها امروزه نیز در این زبان کاربرد دارند و تعداد محدودی از انها به زبان لاتین است.
جالب اینجاست که وقتی به ساختار گرامری این کتیبه ها مراجعه میکنیم که از بیشتر جهات به ساختار گرامری زبان روسی شباهت دارد محقق را به قبول تعلق کوروش و اعقابش به استپهای روسیه و قبایل وحشی و خون ریز آن منطقه ناگزیر میکند.

فلامینگوها به دریاچه اورمیه باز گشتند !




عکس از گروه I ♥ TABRIZ

۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه

اورمو گؤلو سوسوزده... (دریاچه ارومیه تشنه است...) طرح از Urmia Bax

شعری در وصف دریاچه ارومیه (اورمو گؤلو اوچون بیر شعر)

آغلايين چايلار ، كي اورمي گولي آغلاماسين
آغلايين بولودلار
آغلایین دره لر
آغلاین تپه لر
آغلایین داغلار
آغلایین ایگیتلر
آغلایین آنالار
آغلایین بالالار
آغلایین جاوانلار
آغلایین قوجالار
آغلایین اینسانلار
آغلایین کی گوز یاشلاریز سئله دونسون
آغلایین کی اورمی گولو قوروماسین
ياشاياجاقدیر اورمي گولي، او يالنيز دييل
بيز واريخ تا اودا یاشاسین
گوز ياشلاريميزلان سوواریپ، دولدوراجاغیق اونو .

=========ترجمه به فارسی==========

رودها گریه کنید تا دریاچه ارومیه نگرید....
گریه کنید تا اشکتان سیلاب شود...
گریه کنید تا دریاچه ارومیه خشک نشود...
دریاچه ارومیه زنده خواهد ماند او تنها نیست...
ما هستیم تا او زنده بماند...
با اشک چشمانمان او را سیراب و پر خواهیم کرد.