۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

موقعیت تورکان آذربایجان در دوره قاجاریه

موقعيت ترکان آذربايجان در دوره قاجاريه با شكست آخرين مقاومت خانات آذربايجان ـ خانات خوي و سلماس ـ در 7 ربيع الثاني 11214 ( 8 سپتامبر 1799) آقا محمد خان قاجار رسما آذربايجان را تحت قلمرو خود درآورده و ضمن پايان دادن به حكومت ديگر خانات مستقل آذربايجان ، زمينه وحدت سياسي دوباره آذربايجان را بوجود آورد. از همان اوايل حاكميت قاجاريه در آذربايجان ، آذربايجان نه تنها موقعيت سياسي ، اقتصادي و فرهنگي خود را از دست نداد بلكه اعتبار پيشين خود در دورة صفويه را به عنوان قلب امپراطوري صفويه ـ قاجاريه حفظ كرد حتي شاهان قاجار براي تلقين ضمني اين موضوع، بطور سنتي آذربايجان و تبريز را مقر فرمانروايي وليعهد ـ شاه آينده كشور ـ قرار دادند. در دوره قاجاريه نيز وليعهد قاجار ـ حكمران آذربايجان ـ بدون توجه به دربار قاجاريه در تهران، مقر حكومتي خود را اداره مي‌كرد. اولين حكمران آذربايجان در دوره قاجار وليعهد فتحعلي شاه قاجار، شاهزاده عباس ميرزا بود. در زمان وي تبريز پايتخت آذربايجان نيز رسما دارالسلطنه ناميده شد . و وي پس از الحاق رسمي شمال آذربايجان به روسيه و منعقد معاهدات گلستان ( 12 اكتبر 1813) و تركمنچاي (22 فوريه 1828) رسما در تبريز ساكن و در راس قواي مسلح آذربايجان قرار گرفت. 2 ادوارد براون انگليسي مساله حكمراني وليعهد قاجار در آذربايجان را از بعد ديگري بررسي مي كند و مي نويسد : « بايد دانست كه گماردن وليعهد به حكمراني آذربايجان، در سلسله قاجاريه مبني بر مصلحت بزرگي است. سكنه آذربايجان همه ترك هستند بطوريكه گفتم زبان آنها تركي مي باشد و از دو طرف، مجاور با قفقازيه و عثماني مي‌باشند و دو كشور مزبور نيز محل سكونت تركها است . سكنه آذربايجان از لحاظ زبان و رسوم زندگي با تركهاي مجاور خيلي قرابت و مشابهت دارند. و دولت ايران پيوسته بيمناك است كه مبادا آذربايجان به قفقازيه يا تركيه منظم شود. بهمين جهت همواره وليعهد را به حكمراني آذربايجان مي‌گمارند كه بتوانند بهتر آذربايجان را تحت كنترل خود داشته باشند و نيز به خود ساكنان آذربايجان بفهمانند كه دولت ايران بر آن ايالت قائل به احترام و اهميت خاص مي‌باشد.»3 گروته فرانسوي نيز كه در زمان عباس ميرزا به آذربايجان سفر كرده بود مي‌نويسد : «حكمراني آذربايجان نيز به عهده اوست. معمولا بعد از مرگ پادشاه، وليعهد از تبريز به تهران فراخوانده مي‌شود. بي‌دليل نيست كه سلسله قاجار براي ايالت آذربايجان اين قدر اهميت قائل شده است زيرا اكثر اهالي آذربايجان را تركها تشكيل مي‌دهند كه از حيث نژادي با قاجارهاي تركمن خويشاوند هستند».4 نگاهي به تاريخ تركان قاجار اولين سلطان قاجاريه ، «آقا محمدخان» ، كه گروته وي را از تركمانان دانسته است. از طايفه «آشاغي باش» تركان قاجار مي‌باشد. تركان قاجار جزو تركان آذربايجان بودند. نسب آنان از طايفه «سالور» يكي از 24 قبيله مشهور تركان «اوغوز» مي‌باشد. قاجارها قبل از ورود به آذربايجان و سكونت در ايروان و نخجوان، در قرن هشتم هجري (14 ميلادي) ابتدا به شام رفته و دويست سال قبل از حمله مغول وارد آذربايجان شدند.5 در پي‌ريزي حكومتهاي ترك خاورميانه شركت داشته و در زمان شاهان صفويه جزو قيزيلباش‌ها و سپس شاهسونها گرديدند. در زمان‌هاي بعد براي دفع تركمنان شرق خزر قسمتي از آنها از آذربايجان هسته اوليه صفويه ، رهسپار استرآباد و گرگان شدند.6 اين گروه مهاجر ، پس از نادرشاه افشار توانستند به تنهايي اقتدار را در دست گرفته و حكومت قاجاريه را تاسيس نمايند. آذربايجان بعدها به تصرف قاجارها درآمد و پس از يك دوره اقتدار خان‌ها و بيگلربيگ‌ها در هر يك از شهرهاي آذربايجان ، آذربايجان توانست بصورت متمركز اداره گردد. و پس از يك دوره اقتدار خان‌ها و بيگلربيگ‌ها در هر يك از شهرهاي آذربايجان ، آذربايجان توانست بصورت متمركز اداره گردد. در تاريخ دوره پهلوي نسبتهاي ناروايي به آقا محمدخان قاجار نسبت داده شد كه قسما مردود مي‌باشد. وي برعكس نوشته‌هاي دوره پهلوي، نه تنها سنگدل نبود بلكه بسيار حساس بوده و چون ديگر تركان، به موسيقي علاقمند بود. شاهزاده عضدالدوله از نوه‌هاي وي در كتاب تاريخ عضدي مي‌نويسد : « هر وقت حالت خوشي از برايش دست مي‌داد و دماغي داشت دوتار كه زدن اين ساز در ميان تراكمه معمول است مي‌زد.»7 از اوايل قاجاريه روند همگرايي با اقتدار روس در منطقه در ميان بعضي از خوانين گرجستان و آذربايجان شروع شد. آقا محمد خان جهت جلوگيري از اين امر و سركوب متخلفين به قره‌باغ آذربايجان لشكر كشيد تا از آنجا رهسپار تفليس و گرجستان شود ولي در 21 ذيحجه 1221 قمري ( 1 مارس 1807 م) به دست خدمتكارانش كشته شد و اردوي قاجار از هم پاشيد. دومين سلطان قاجاريه ، «فتحعليشاه» ، ملقب به خاقان ، برادرزده آقا محمد خان توانست قدرت را به دست گرفته و تاج سلطنت را بر سر گذارد. در زمان وي فاجعه‌اي آذربايجان را در گرفت، و آن اشغال شمال آذربايجان توسط روسها بود. پس از چندين سال جنگ، عباس ميرزا مجبور به عقد قرارداد هاي گلستان (12 اكتبر 1813) و تركمنچاي (22 فوريه 1828) شد كه طي آخرين عهدنامه، نهر «ارس» مابين دو دولت روس و قاجار قرار گرفت. روسها پس از اشغال آذربايجان ، ساكنان مسيحي آنجا ، خصوصا مناطق اورميه، خوي و سلماس را تشويق به مهاجرت به مناطق شمالي ارس كرده و ساكنان ترك مناطق ايروان ، گنجه، قره‌باغ و گوگچه را به جنوب ارس منتقل ميكردند.8 در اين نقل و انتقالات قريب هشتاد هزار مسيحي به شمال منتقل شدند. سيستم اوغوزي در دربار فتحعليشاه دربار فتحعليشاه نيز براساس سنت اوغوزي ترتيب داده شده بود. شاهزده عضدالدوله مي‌نويسد : « زوجات خاقان روزي يك ساعت حق حضور داشتند. مثل سلامهاي رسمي بزرگ حاضر مي‌شدند. قاجاريه يك سمت مي‌ايستادند و مابقي در صف ديگر به ترتيب شئونات پدر خود مي‌ايستادند. ايجاد اين سلام از زمان خاقان شهيد آقا محمد شاه و ياساي آن حضرت بود. در موقع سلام يك نفر يساول زنانه درب اطاقهاي آنها به آواز بلند اين عبارت تركي را مي‌گفت : « خانيم لار گلير». خانها منتظر وقت و گوش به آواز يساول بودند و به سلام مي‌آمدند.9» آن ماري شيمل از علاقمندي فتحعليشاه به هنر، خصوصا خوشنويسي ياد مي‌كند.10 اوضاع آذربايجان در زمان فتحعليشاه آذربايجان در زمان قاجاريه يكپارچه تحت فرمانروايي عباس ميرزاي وليعهد اداره مي‌شد. گاسپار دورويل كه در سال 1819 به آذربايجان سفر كرده، فرمانرواي آذربايجان را شخص عباس ميرزا ذكر نموده و از اداره شهرهاي مهم آن زمان آذربايجان نظير ، تبريز ، اورميه ، خوي ، مراغه ، مرند ، ايروان ، نخجوان ،اهر، اردبيل و ميانه تحت حاكميت خان يا بيگلربيگي سخن به ميان مي‌آورد11 و درباره زبان مردم آذربايجان مي‌نويسد : « هر يك از اين زبانها مورد استفاده خاص دارد مثلا تعداد بسياري از افراد با اينكه به زبان فارسي كاملا مسلط هستند ترجيح مي‌دهند به تركي كه زبان متداول در قشون است صحبت نمايند. ضمنا آنهايي كه به اين زبان آشنايي دارند مي‌توانند در تمام قاره آسيا به سهولت مسافرت نمايند. زبان عربي فقط در امور و مسائل مذهبي مورد استفاده قرار دارد.»12 ژوبر فرانسوي نيز كه در زمان فرمانروايي عباس ميرزا به آذربايجان آمده، در سفرنامه‌اش ضمن شرح قيافه عباس ميرزا و فتحعليشاه و اوضاع دربار آنها درباره مملكت محروسه قاجاريه مي‌نويسد : « اگر از او « فردي» درباره ميهنش بپرسند او نمي‌گويد كه ايراني هستم. اين نوع نامگذاري عمومي را در ايران نمي‌شناسند ولي او مي‌گويد : من افشارم، من زندم ، من بختياري‌يم و اين بستگي به آن دارد كه از كدام تيره‌اي باشد.13» اطلاعات مندرج در سياحتنامه ژوبر از نفوس ممالك مختلف قاجاريه جالب است: ايروان 000/200/1 نفر، گيلان 000/250 ، عراق 000/500/1 ، خوزستان 000/300 ، آذربايجان 000/400/1 ، مازندران 000/750 ، فارسستان 000/700 ، خراسان 000/700 نفر و درباره نفوس اقوام مختلف چادرنشين آن زمان مي‌نويسد : تركها 000/420 ،كردها 000/88 ، عربها 000/130 ، لرها 000/124 14. عليرغم حاكميت سياسي روسها در آذربايجان آنسوي ارس ، رفت و آمدهاي عشاير و مردم عادي آذربايجان در مناطق آنسوي و اينسوي ارس ادامه داشت و اين امر مشكلاتي براي هر دولت بوجود مي‌آورد. تا اينكه پس از 17 سال از عقد معاهده تركمنچاي و اتمام جنگ در سوم ژوئيه 1844 مقررات پاسپورت براي آذربايجانيان دو سوي ارس برقرار گرديد و اتباع آذربايجاني دو سوي ارس رسما داراي پاسپورت و دولت جداگانه گرديدند. عباس ميرزا و شخصيت نوگراي وي عباس ميرزا فرمانرواي آذربايجان (وفات 1249 ق 1834 م) به تصريح نويسندگان داخلي و خارجي و سفرايي كه با وي ملاقات داشته‌اند شخصيتي نوگرا داشت و بصورت عملي و كاملا مصمم در جريانات روز آن زمان آذربايجان شركت داشت و مصمم به همگرايي تمام اركان سياسي ـ اداري ـ اجتماعي آذربايجان با دنياي نوين و اروپا بود. وي پس از شكست از روسيه و الحاق ولايات شمالي آذربايجان به روسيه ، به تاسي از سلطان سليم سوم(امپراطور عثماني) نظام جديد ارتش را برقرار كرد. شش هزار سرباز مجهز به توپ و تفنگ براي تجهيز يك كارخانه توپسازي و يك كارگاه توليد تفنگ سرپر اقدام و دارلترجمه‌اي براي كتب راهنماي نظامي مهندسي در تبريز بنا نهاد.15» وي از سال 1228 قمري (1813) در آذربايجان سيستم واكسيناسيون و در سال 1238قمري (23 ـ 1822) به منظور جلب مهاجران اروپايي به خاك آذربايجان، اقداماتي كرد. در سال 1240 (25 ـ1824) چاپخانه سربي مجهز ديگري در تبريز تاسيس نمود. گفتني است قبلا نيز در سال 1233 (18 ـ 1816) ميرزا زين العابدين تبريزي چاپخانه‌اي از روسيه آورد. نخستين كتاب چاپ شده درتبريز كتاب «فتحنامه» ميرزا ابوالقاسم قائم مقام بود. از ديگر اقدامات مفيد عباس ميرزا اعزام دانشجو از خانواده‌هاي آذربايجاني به اروپا براي تحصيل در رشته‌هاي علوم نظامي ، مهندسي، طب و نقشه‌برداري بود. در سال 1226 (1812 ـ 1811) ميرزا محمد كاظم و حاجي بابا افشار به انگليس فرستاده شدند كه پس از بازگشت آنان ، در سال 1235 (20 ـ 1819) حاجي بابا پزشك ويژه عباس ميرزا شد. برادر وي نيز براي تحصيل در رشته مهندسي معدن به روسيه فرستاده شد. چهار سال بعد در سال 1814 ميرز ا جعفر مشير الدوله براي تحصيل مهندسي، ميرزا رضاي صوبه‌دار براي توپخانه، ميرزا جعفر براي شيمي و طب، ميرزا صالح مترجمي زبان انگليسي ، محمد علي چخماق از براي آموزش فنون كليد و قفل سازي به اروپا اعزام شدند16 كه همگي با دست پر به آذربايجان بازگشتند. اعزام دانشجو به اروپا و اقدام به تعليم و تربيت آنان و تامين نيروي انساني براي اداره آذربايجان در سيستمي كه روسا و خوانين آذربايجان «خواندن و نوشتن» را خلاف حيثيت خاني و رياست مي‌پنداشتند و معتقد بودند كه خان بايد شمشير خوب بزند و ورزش قلم را بقول آغا محمد خان كار « فرني خورها» مي‌دانستند17» چقدر مشكل بود كاملا قابل درك است. عباس ميرزا جهت جلوگيري از ولخرجيهاي دربار و جلوگيري از مصرف پارچه‌هاي خارجي دستورات اكيدي صادر كرد. به همت وي ميرزا رضاي تبريزي ، آثار تاريخي ولتر، پطر كبير وغيره را به فارسي ـ زبان ادبي آن دوره ـ ترجمه و در سال 1247 ق (2 ـ 1831) ميرزا رضاي مهندسي بخش نخست كتاب « انحطاط و سقوط امپراطوري روم» اثر گيبون را ترجمه و براي مطالعه به دربار عباس ميرزا تحويل داد. عباس ميرزا همچنين با استفاده از كادر آموزش ديده دانشجويان اعزام به خارج ، سيستم نوين اداري در آذربايجان برقرار كرد. مي‌دانيم در زمان سلطنت آقا محمدخان ، وي هم خزانه‌دار ، هم مستوفي و هم صاحب ديوان بود.18 مستوفي صدراعظم در سال 1221 (1857 ـ 1856) فتحعليشاه را به تاثير از الگوي عثماني به تاسيس وزارتخانه‌ها تشويق كرد. فتحعليشاه نيز كابينه‌اي چهار نفره بوجود آورد كه سمت رسمي نداشتند. در سال 1239 (24 ـ 1823) ابتدا وزارت خارجه و سپس داخله ، ماليه و فوايد عامه تاسيس شد 19 بنابراين، شاه، صدراعظم و چهار وزير و اولين دولت به شكل نوين در دربار قاجار بوجود آمد. عباس ميرزا فرمانرواي آذربايجان و وليعهد دربار قاجار به در سال 1249 ق. يكسال قبل از وفات فتحعليشاه درگذشت و فتحعليشاه فرزند وي محمد ميرزا را وليعهد و فرمانرواي آذربايجان تعيين نمود. يكسال بعد فتحعلشاه نيز درگذشت و سلطنت به محمد ميرزا ـ محمد شاه بعدي ـ رسيد. از اولين اقدامات محمد شاه پس از استقرار در تهران تفويض صدارت عظماي كل ممالك محروسه قاجار به حاجي ميرزا آقاسي متولد ايروان بود. حاجي ميرزا آقاسي اصلا از تركان بيات بود. تركان بيات نيز يكي از 24 قبيله تركان اوغوز بود. وي «تركها را بيش از ديگران ترجيح مي‌داد»20 دربار محمد شاه قاجار نيز يك جمع آذربايجاني بود. قسمت دوم: از مشروطيت تا شروع دوره پهلوي پس ازمشروطيت آذربايجان و به دنبال اشغال آذربايجان توسط روسها در سال 1910 م فعاليت فيزيکي جمعيت اتحاد و ترقي در آذربايجان کاهش يافت و هواداران آذربايجان در اين جمعيت ساکت شده و صدها تن از آنها از طريق مسير سلماس به عثماني به وان رفته و از آنجا به استانبول مهاجرت کردند. به همت اين گروه آذربايجاني و در واقع اولين لوبي آذربايجاني در استانبول بود که به مراسم يادبود شهادت ستارخان سردار ملي آذربايجان با شکوه هر چه تمام در استانبول برگزار شد.اعلان اين مراسم به نام جمعيت اتحاد و ترقي عثماني و انجمن سعادت آذربايجانيان در روزنا مه هاي کثير الانتشار استانبول چاپ شد.در اين مراسم جمع کثيري از مقامات عاليرتبه عثماني و اهالي استانبول شرکت داشتند.با سعي اين گروه از آذربايجانيان درباره مظالمي که به آذربايجانيان وارد شده بود مقالاتي در روزنامه ((ترجمان حقيقت)) درج شد. جمعيتي از آذربايجانيان از جمله دکتر علي بيگ حسين زاده احمد آقايئف و ديگران به دنبال تشکيل اجاق ترک (تورک اوجاغي)در استانبول به آنجا رفتند و به نوشتن مقالاتي درباره آذربايجان در دنياي ترک پرداختند که در ارگان تورک اوجاغي به نام ((تورک يوردو)) منتشر شد.در يکي از سر مقاله هاي اين مجله احمد آقايئف ،عثماني ها را به خاطر آنکه از آذربايجاني هاي ايراني_ايرانلي_ ياد مي کند و نه ترک،مورد شماتت قرار مي دهد و محمد امين رسول زاده نيز در رشته مقالاتي تحت عنوان (ايران تورکلري) به توصيف اقليت هاي ترک ايران و هويت ملي مشخص آنها مي پردازد. همزمان با آغاز جنگ جهاني اول و درگيري قواي روس و عثماني در آذربايجان ،مقامات عثماني براي متشکل کردن آذربايجانيان هوادار خود در مقابل روسها يکي از مقامات عالي رتبه عثماني و جمعيت اتحاد و ترقي به نام عمر ناجي را به آذربايجان فرستاد. وي قبلا همرزم ميرزا سعيد سلماسي در انقلاب مشروطيت آذربايجان بود.وي در اين ماموريت جديد نيز توانست مسئوليتش را به خوبي انجام دهد. غالب آذربايجانيان در جنگ جهاني اول در صف متحدين عثماني قرار گرفتند.علاوه بر اهالي آذربايجان جمعي از رجال سلماس آذربايجان از جمله مجدالسلطنه و اجلال الملک و حتي رجال مذهبي از جمله مجتهد اورميه اي حاج ميرزا فضل الله اورميه اي نيز به اين حرکت پيوستند . نتيجه اين حرکت ايجاد يک جو فرهنگي ترکي در منطقه بود از جمله ايجاد مدارس که زبان تحصيل در آنجا ترکي بود. از جمله در اورميه ((مکتب صلاحيه)) و در سلماس احيا ((مدرسه سعيديه))بود. همزمان با اين فعاليت هاي ترک محوري در آذربايجان،جمعي از آذربايجانيان مقيم اروپا به تدريج به تفکري روي آوردند که اساس بر تثبيت مرزهاي ممالک محرومه قاجار-ايران –و رد هر گونه مداخله خارجي در آن و فعاليت هاي فارس محوري به عنوان فرهنگ اساسي ايران بود.در نامه 12 اوت 1912 پور داود به تقي زاده،سخن از تشکيل انجمني در پاريس ميرود که در آن آقا ميرزا محمد خان قزويني و کاظم زاده ايرانشهر تبريزي نيز عضويت داشتند.اين کنگره در 170 کيلومتري پاريس با شرکت جمعي از ملتها تشکيل شد.و شرکت کنندگان آذربايجاني آن بعدها به عنوان مؤسسين سيستم فارس در ايران شناخته شدند. در سال 1914 به کمک مالي آلمان و مديريت تقي زاده ((کميته هاي ملي ايران))در برلين تشکيل شد که هدف آن مبارزه و مقابله با روس و انگليس بود.با کمک مالي آلماني ها تقيزاده و يارانش موفق به تا سيس روزنامه کاوه شد که بعدها اساس رژيم پهلوي و تئوري فارس محوري در نظام جديد ايران بر روي نظريات مندرج در اين روزنامه بنا شد.سالهاي بعد دانش آموختگان مکتب فکري "کاوه" به انتشار مجلات " ايرانشهر " و فرنگستان پرداختند.مجله ايرانشهر از مجموع 263 مقاله اي که از سال 1301تا 1306 منتشر کرد 30 مقاله را به ستايش ايران قبل از اسلام و عظمت شاهان و سلاطين قبل از اسلام پرداخت. مجله فرنگستان نيز که به مديريت مشفق کاظمي در برلين انتشار يافت در 70 مقاله اي که از سال 1303تا 1305 منتشر کرد 3مقاله را به آذربايجان اختصاص داد. موضوع اين مقالات بر رد هويت ترکي آذربايجان و تاکيد بر هويت فارس آذربايجانيان بود.هواداران اين فکر حول فرقه دموکرات متمرکز بودند.در آذربايجان اين گروه فکري عمدتا در تبريز متمرکز بودند،در اورميه و مناطق غربي آذربايجان اکثريت با افراد تشکل"اتحاد اسلام" بود. دموکراتها روي خوشي به عثماني ها نشان نمي دادند لذا پس از ورود ارتش عثماني به تبريز،بزرگان فرقه دموکرات از جمله خيا باني و بادامچي به سبب سو نيت به عثماني ها و روي خوش نشان دادن به ارامنه در جنگ جهاني اول،توسط عثمانيان دستگير و به قارص تبعيد شدند. در اين حين فرقه مسائات که با شعار ترک محوري در آذربايجان شمال ارس به قدرت ميرسيد در بحث هاي نظري به مسئله هويت آذربايجاني ها جنوب ارس نيز مي پرداخت.م.ا رسول زاده ژورناليست و رهبر حزب مساوات و بعدا رئيس حکومت جمهوري آذربايجان (1920-1918) در روزنامه آچيق سؤز به تاريخ 20 ربيع الاول 1336 به مساله آذربايجان پرداخت.وي در اين مقاله به هويت ترکي آذربايجانيان تاکيد ميکرد. روزنامه آچيق سؤز در سرمقاله مورخ ژانويه 1918 براي نخستين بار و بي پرده مرزهاي تاريخي آذربايجان را از کحوههاي قفقاز در شمال تا کرمانشاه در جنوب،تفليس در غرب و درياي خزر در شرق توصيف کرد. "به عقيده آچيق سؤز تقصير دو پاره شدن ملت آذربايجان به گردن توسعه طلبان روس و طبقه حاکمه ايران بود که با سياستهايي که در اتخاذ کردند اين وضع را پيش آوردند. علاوه بر اين به عقيده نويسنده آچيق سؤز اين حق طبيعي مسلمانهاي جنوب قفقاز بود که قلمرو خود را آذربايجان بنامند و آرزو کرده بود که يک روز برادرهايشان در جنوب بتوانند به آنها ملحق شوند" با مساعد شدن اوضاع بين الملل فعاليت هواداران ترک محوري آذربايجان در قالب فرقه اتحاد اسلام و فرقه مساوات بيشتر گرديد. ميرزا تقي خان رفعت منشي يوسف ضيا بيگ مستشار فرهنگي عثماني در آذربايجان که شاگرد ناحق کمال و توفيق فکرت بود با حمايت مجدالسلطنه روزنامه تمام ترکي آذر آبادگان را چاپ کرد که حامي حق فرهنگي مردم آذربايجان بود.با شکست عثماني ها و ترک کردن آذربايجان از طرف عثماني ها دموکراتها از جمله کسروي فرصت يافته زبان فارسي را زبان رسمي ميتينگهاي رسمي حزب در آذربايجان اعلام کرد. عملي که شيخ محمد خياباني ليدر حزب از آن ناخشنود بود. علي رغم اقدامات وسيع دموکراتها عليه هويت ملي آذربايجان،افراد اتحاد اسلام در بعد نظامي در غرب آذربايجان پيشرفت کردند.در خوي 300 افسر ژاندارمري که در عثماني تحصيل کرده بودند موفق به تا سيس ژاندارمري مستقل در آذربايجان شدند چرا که هر آن احتمال حمله ارامنه و اکراد به شهرهاي ماکو،خوي و سلماس و اورميه وجود داشت.اين دسته هر روز در جنوب خوي در باغ قديم کنسول روس مشق مي کردند. اين قوا با توطئه افراد دموکرات در آغاز تاسيس رژيم پهلوي منحل شد. فعاليت دموکراتهاي آذربايجان و تلاش براي فارس محوري در آذربايجان در مقابل فعاليتهاي ترک محوري در آذربايجان ،گروهي از فعالين آذربايجان تشکيلات فارس محوري را تشکيل دادند که عمدتا حول حزب دموکرات متمرکز گرديدندوشعبه باکوي حزب دموکرات سال 1914 تشکيل شد اين گروه حتي موفق شدند در 10 فوريه 1918 نشريه "آذربايجان جز لاينفک ايران" را تشکيل دادند .سيد جعفر پيشه وري در آن موقع در اين روزنامه مقالاتي مي نوشت.اعضاي اين گروه عبارت بودند از محمد علي تربيت (مدير مدرسه اتحاد ايرانيان باکو)،ميرزا محمود خان پرورش،ميرزا عبدالله عبدالله زاده، شيخ باقر شيرازي، اژدر علي زاده، حسين خياط، حسين محمودزاده، مير حسين مرتضوي، ميرزا علي قلي از عشق آباد که بعدها مدير اين روزنامه شد، مير جعفر پيشه وري،حاجي معلم، جعفرزاده خلخالي، ميرزا آقا ولي زاده، سيف الله ابراهيم زاده، علي اکبر اسکويي (بنيانگذار سنديکاي کارگران ايراني در باکو) اهداف اين گروه دم از گذشته تاريخي ايران باستان و تاکيد بر اينکه آذربايجان پاره تن ايران است متمرکز بود. با بازگشت خيا باني به تبريز فرقه دموکرات و جناح ترک محوري اين تشکيلات جان تازه اي گرفت. وي در اندک مدتي شرق آذربايجان را تحت کنترل خود در آورد و به غرب آذربايجان که به کنترل ارامنه و آسوريها در آمده اردوي نظامي فرستاد. دموکراتها براي اينکه نقش آذربايجان را در تاريخ تصريح کنند به صورت سمبوليک نام آذربايجان را به آزاديستان تبديل کردند. به نوشته آبراهاميان آذربايجانيان با تغيير نام ايالت به آزاديستان به انفصال از ايران روي آوردند.گرچه پاره اي از اعضاي دموکرات اعلان استقلال و جمهوريت آذربايجان را از سوي خياباني را تکذيب مي کردند. اساس خواسته هاي خياباني از تهران حول محورهاي زير بود: آغاز اصلاحات دموکراتيک مانند تقسيم اراضي تعيين والي مورد اعتماد مردم براي آذربايجان بازگشايي فوري مجلس ملي در تهران تشکيل انجمنهاي ايالتي مصرح در قانون اساسي آذربايجانيان اعتبار دو والي از جمله احمد قوام برادر وثوق الدوله را رد کرده و وي را به تبريز راه ندادند. از ديگر سو با اقداماتي جدي نظير خريد راه آهن جلفا-تبريز موقعيت سياسي-نظامي خود را مستحکم تر کردند. از سوي ديگر خياباني ترک گرا ساير دموکراتهاي فارس گرا از جمله احمد کسروي را از خود دور کرد و اينان با تهران هم پيمان شده و تحت تشکيلات جديدي به نام "کميته تشکيلات" که مخالف خود مختاري محلي بود گرد هم آمدند. کميته تشکيلات به رهبري محمد تقي بهار فعاليت مي کرد که ارگان آن "نوبهار" به سر دبيري محمد تقي بهار منتشر ميشد. اعضاي قديم دموکرات از جمله سيد حسن تقي زاده نيز افکار مخالف خياباني متمرکز شده حول کميته تشکيلات را در کنگره بين المللي سوسياليستها در استکلهلم (تابستان1917) مورد تاييد قرار داد. سليمان ميرزاي سوسياليست نيز از تاييد اعمال دموکراتهاي آذربايجان امتناع کرد. با همکاري نزديک جناح مخالف خياباني و جناح فارس گراي دموکراتها، قيام خياباني به شدت سرکوب شد و خياباني به قتل رسيد. ((شيخ فقر معنوي و استيصال فکري عوام بدبخت را خوب ديده و فهميده بود."قيام او را نبايد حرکتي دانست بر ضد فلان وزير يا امير.او مقصودي عاليتر داشت)). قيام آذربايجان مقدمه يک نهضت فکري بود.اين چنين فکر هاي تازه را بدين طرز بيان در عمرش نشنيده بود و تصور نکنند که شيخ گفت و او هم شنيد.گوينده رفت و شنونده نيز خاموش شد. اقتدار تفکر فارس محور در آذربايجان به دنبال سرکوب خياباني و تصرف در بست زمام فرهنگي-سياسي-اجتماعي آذربايجان توسط اقتدار فارس محور تعقيب فعالين ترک محور در ايران آستانه عصر پهلوي نيز شيوع شد و در دوره پهلوي نيز فارس گرايي رسما گسترش يافت و فعالين و فعاليتهاي ترک محوري در شهرهاي آذربايجان من جمله اورميه تحت تعقيب قرار گرفتند.به نظر مقامات جديد فارس گراي آذربايجان،فعاليت هاي ترک گرايانه در آذربايجان نوعي اقدام تجزيه طلباني محسوب مي شد. با پايان جنگ جهاني اول و تقسيم اراضي عثماني و تشکيل دول ملي از امپراطوري هاي بزرگ،گروه فارس گرا که اقتدار کل مملکت را به دست گرفته بوده دکترين جديد ايران نو را بنا نهادند.اين دکترين جديد بر اين اساس طرح ريزي شده بود. 1.مدعي اراضي بودند که در زمان قاجاريه به روسيه واگذار شده بود.به دستور وزارت خارجه والي آذربايجان مامور مي شود تا اهالي نخجوان و ديگر مناطق آذربايجان آنسوي ارس را وادار به نوشتن تقاضا نامه کتبي مبني بر تمايل به الحاق به ايران جديد نمايند. 2.توقيف اموال سرمايه داران و تجار آذربايجاني جهت استحکام پايه هاي سيستم فکري جديد 3.قلمداد کردن اينکه زبان فارسي زبان قديمي و اصيل آذربايجان مي باشد.در سايه اين اقدامات قرعه به نام احمد کسروي تبريزي در آمد و وي رساله و تئوري جديد آذري را در سال 1304 ارائه داد. گرچه ايشان در طي مقالاتشان که در مجله العرفان مصر چاپ شد به سياسي بودن اين نظر و در نتيجه اشتباه کردن آن اقرار کردند. همين سياست که به صورت دکترين رسمي رژيم پهلوي در ايران در آمد سبب گرديد تا به تدريج اطلاق کلمه ترکي به زبان اصيل مردم آذربايجان در نوشته هاي رسمي و دولتي متروک گردد و نام آن به آذري تبديل شود. همين تضييقات سبب شد تا پرنس ارفع تبريزي در کتاب خاطرات خود زبان ترکي آذربايجاني ميرزا فتحعلي خان آخوندوف را "ترکي قفقازي" و زبان خود را "آذربايجاني" بداند.³³ در خاطرات خليل پاشا نيز آمده است که وي وقتي در تبريز به ملاقات محمد حسن ميرزاي وليعهد مي رود بنا به پروتوکل رسمي محمد حسن ميرزاي وليعهد که زبان مادريش ترکي بود به فارسي سخن مي گويد و پس از اتمام پروتوکل ، دو ترک (محمد حسن ميرزا و خليل پاشا) به ترکي صحبت مي کنند. در مجله فکاهي ملا نصرالدين نيز اينبار به صورت کاملاً جدي سياست فارس محوري در آذربايجان و حتي ممالک محرومه قاجار نقد مي گردد. دکتر اراني تبريزي که در آلمان طرفدار نظام شاهنشاهي و عظمت به اصطلاح آن دوران بود پس از بازگشت به ايران عليه ترک و زبان ترکي آذربايجان مقاله مي نويسد و جهت ريشه کني زبان ترکي در آذربايجاني پيشنهادهايي ارائه مي کند. با اقدامات نظري گروه فارس گرا، اقدامات عملي رضا خان جهت ساقط کردن ترکان از اداره ايران،دولت ترکيه موضوع را جدي ميگيرد.در آخرين سفري که سلطان احمد شاه به اروپا رفت آتا تورک که به تازگي به رياست جمهوري ترکيه جديد انتخاب شده بود وزير مختار ايران انوشيروان سپهبدي را که از طرف مادر با قاجاريه ارتباط داشت را احضار و به وي گفته بود که فورا خود را به پاريس رسانده اين پيام محرمانه شفاهي را به سلطان احمد شاه برساند.مبني بر اينکه اگر احمد شاه مايل به بازگشت به تخت سلطنت مي باشد ترکيه مي تواند قواي کمکي در اختيار وي قرار دهد تا از طرف غرب به تهران مراجعه کند ولي سلطان احمد شاه اين پيشنهاد را رد کرد و لاجرم آتا تورک با سردار سپه روابط دوستي برقرار کرد.نگراني هاي دولت ترکيه از آذربايجان و انقراض حکومت ترکان قاجار در ايران سبب شد تا سرکنسول قبلي ايران که در اصل از اهالي خوي بود در سال 29 سنبله 1302 گزارش دهد دولت ترکيه قصد تصرف آذربايجان را دارد. در همين حين در عثماني چندين رساله و گزارش درباره ايران و آذربايجان تهيه شد از جمله کتاب "ايران و اوردوسو،استانبول1927" "ايران اوردوسو تاريخچه سي 1326" "ايران آذربايجاني تدقيق راپورو 1927 " از اين قبيل بودند. سياستهاي آسيميلاسيون فرهنگي دولت پهلوي در آذربايجان در دوره اول پهلوي نيز مدت نظر دولت ترکيه بود. از ديگر سو فعالين روشنفکر عثماني که نگران اوضاع آذربايجان بودند در سال 1923 در استانبول گرد هم آمدند تا درباره اوضاع آذربايجاني هايي که در معرض حملات فرهنگي فارسي پهلوي قرار داشنه اند بحث نمايند .اديب مشهور روشني بيگ در اين جلسه سخن گفت و از دولت جديد ايران انتقاد کرد که سياستي سرکوبگرانه عليه آذربايجاني ها اتخاذ کرده بود. در جواب اين نوشته ها و سمينارها دو مجله آينده و ايرانشهر به سرپرستي محمود افشار و کاظم زاده ايرانشهر تبريزي به جوابيه اين سمينارها پرداختند و دکتر محسني رئيس اداره فرهنگ آذربايجان محصلين آذربايجاني را مجبور کرد تا در قبال سخن گفتن به فارسي جريمه نقدي بپردازند. محمود افشار باني پان ايرانيسم بر اساس زبان فارسي مي باشد که بايستي کشورهاي افغانستان، تاجيکستان و ايران تحت زبان فارسي يکي شوند. بدين ترتيب اين انديشه سياسي گروه فارس گرا بصورت سياست رسمي پهلوي ها در آمد و مقالات زير عليه زبان و هويت آذربايجانيان نوشته شد. نوشته هايي که تنها در اثر امکانات دولتي توانست عمري داشته باشد و با اتمام عمر رژيم پهلوي عملا اين طرز فکر پايگاه دولتي خود را از دست داد


. 1-محمد قزويني-درباره رساله آذري يا زبام آذربايگان
 2-دکتر اميل بئر-درباره لهجه آذري
 3-دکتر تقي اراني- درباره زبان فارسي و آذربايجان (دو مقاله)
 4-محمدعلي فروغي (ذکا الملک)-نحوه تدريس فارسي در آذربايجان (مجله يغما سال1306)
 5-ذبيح فيروز- زبان ايران
 6-عباس اقبال آشتياني- درباره مساله زبان آذربايجان (سه مقاله)- سندي درباره زبان آذري- زبان ترکي در آذربايجان رساله مولانا روحي انارجاني
 7-محمد امين اديب طوسي-آذربايجان و زبان پارسي. فهلويات ماما عصمت و کشفي به زبان آذري دو قصيده دو لهجه نيمه آذري
 8-دکتر حسينقلي کاتبي – در اطراف مقاله آذربايجان و زبان فارسي- ملاحظاتي درباره زبان کهن آذربايجان، زبانهاي باستان آذربايجان- آذربايجان و وحدت ملي ايران (شهريور1321)
 9-دکتر محمد مقدم-سند تاريخي از گويش آذري تبريز
 10-يحيي ذکا- رساله گويش آذري- گويش گرينگاني- گويش گلين قيه- دو غزل آذري تازه يافته آذري-درباره گويش کنار آب- يک دو بيتي آذري
 11-سعيد نفيسي- رساله روحي اونارجاني
 12-عبدالعلي کارنگ- زبان آذربايجان در سالهاي پس از اسلام- يادداشت درباره کتاب زبان آذربايجان تاتي و هرزني- خلخالي يک لهجه آذري- درباره گويشهاي بازمانده آذري(تاتي وهرزني)- دو لهجه از زبان باستاني ايران
 13-فيروز منصوري-مطالعاتي در تاريخ و زبان آذربايجان
 14-محمود افشار-يگانگي ايرانيان و زبان فارسي- سخني چند درباره زبان آذربايجان-کتاب شناسي گويش آذري- مجله آينده
 15-دکتر جمال الدين فقيه_ زبان و ادبيات آذربايجان- آذربايجان و نهضت ادبي
 16-محمدرضا شعار-زبان آذربايجان
 17-دکتر غلامعلي رعدي آذرخشي-زبان فارسي و وحدت ملي (چکامه
 18-دکتر منوچهر مرتضوي- زبان آذربايجان- زبان ديرين آذربايجان- فعل در زبان هرزني
 19- دکتر غلامحسين مرز آبادي-سابقه زبان دري در آذربايجان
 20-دکتر صادق کيا- آذريکان
 21-محمد محيط طباطبائي- آذري يا آذربايجان- زبان تبريزي
 22-دکتر عنايت الله رضا- زبان مردم آذربايجان- آذربايجان و اران
 23-دکتر جواد شيخ الاسلامي- زبان فارسي نشان والاي قوميت ايران
 24- دکتر ماهيار نوابي- زبان کنوني آذربايجان- زبان مردم تبريز- رساله مولانا روحي اونارجاني
 25- دکتر احسان يار شاطر- زبانها و لهجه هاي ايراني- مراغيان الموت و رودبار و زبان آنها
 26- منوچهر ستوده- خوئيني يکي از لهجه هاي آذري
 27-دکتر جواد مشکور- نظري به تاريخ آذربايجان
 28-رحيم رضازاده ملک-به گويش تاتي و به گويش آذري- بخش دوم رساله روحي اونارجاني- اشعار نباتي قره داغي
 29-احمد کسروي-آذري يا زبان باستان آذربايگان
 30-عزيز دولت آبادي- زبان کنوني آذربايجان
 31-رشيد عيوضي_ دو نمونه از زبان مردم تبريز
 32- جلال متيني- دقيقي،زبان دري و لهجه آذري. آذربايجان کجاست
 33-مير احمد طباطبايي- يادي ديگر از مسائل زبان فارسي
 34-مهندس ناصح ناطق-زبان آذربايجان و وحدت ملي ايران- درباره زبان آذربايجان
 35-ايرج افشار- زبان فارسي در آذربايجان(مجموعه مقالات)
 36-محمد تقي بهار ملک الشعرا-زبان فارسي در آذربايجان
 37-ابراهيم پور داود
-آذربايجان و زبان دري منابع:
 1-براون،ادوارد، نامه هايي از تبريز، ترجمه حسن جوادي، تهران، خوارزمي1352، ص
پ154
2-امير خيزي،اسماعيل،قيام آذربايجان و ستارخان، تهران،ص
518
 3- اتابکي،تورج،آذربايجان و ناسيوناليسم ايراني، مجله گفتگو، خرداد 1382ص23
 4-بيات،کاوه،مقدمه کتاب آذربايجان در موج خيز تاريخ،ص7
 5-قدس، محمود رضا،تاثير جنگ جهاني اول در سياست داخلي ايران، تاريخ معاصر ايران کتاب دهم،ص 86 6-توفيق- رحمت الله،تاريخچه اورميه،چاپ اول 1382،ص65 7-رياحي-محمد امين،تاريخ خوي،ص487 8-افشار،ايرج، نامه هاي تهران ، نشر فروزان تهران1379، ص6 9-احمدي، تاريخچه فرقه جمهوري انقلاب ايران و گروه اراني- حميد احمدي 1379ص7 10-همانص63 11-بيات، کاوه، آذربايجان در موج خيز تاريخص 34 12-اتابکي، تورج، آذربايجان و ناسيوناليسم ايراني- مجله گفتگو،خرداد1382، ص25 13-مجتهدي،مهدي-رجال آذربايجان ص38 14-کسروي،احمد،زندگاني من،تهران1348 ص116 15-همان،ص117 16-رياحي،محمدامين،تاريخ خوي،ص489 17-اتابکي،ص34 18-آبراهاميان،يرواند-ايران بين دو انقلاب ص104 19-کمره اي جΙΙ،ص393 20-آبراهاميان ص101 21-تاريخ معاصر ايران-کتاب دهم،مؤسسه پژوهشي و مطالعات فرهنگي تابستان 1375 ص92 22-همان-ص92 23-همان،ص93 24-همان،ص159 25-شرح حال خياباني-به قلم چند تن از دوستان-انتشارات سحر چاپ اول برلين 1304 چاپ دوم 2536 تهران،ص21 26-گزيده اسناد ايران و عثماني- دوران قاجاريه ،ج7،تهران 1375،ص179 27-احمدي ص92 28-گزيده اسناد ايران و عثماني دوران قاجاريه-ج7،تهران 1375،28 سنبله، 1342. شماره سند1272،کارتن 15 پرونده 36،نمره162،ص47 29-همان،ص179 30-گزيده اسناد ايران و عثماني دوران قاجاريه ص851،شماره سند1544،کارتن 66 پرونده 7 ،جمادي الاول 1337 31-رضا شاه،خاطرات سيمان بهبودي،به اهتمام غلامحسين ميرزا صالح،چاپ اول پاييز 1372،تهران 49 32-کسروي،احمد،زندگاني من-تهران 1348،ص321 33-ايران ديروز،خاطرات پرنس ارفع،تهران 1345- چاپخانه وزارت فرهنگ و هنر،ص49 34-خليل پاشا 35-اراني ص11 36-مکي،حسين،زندگاني سياسي سلطان احمد شاه انتشارات امير کبير چاپ چهارم1370، ص244 37-گزيده اسناد ايران و عثماني،ص179 38-به ياد بنيانگذار از مجله آينده-دکتر جواد شيخ الاسلامي،تهران 1369، ص412

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر