صفرخان در سال ١٣٠٠ شمسي (٨١ سال پيش) در روستاي شيشوان ، كه سبز وخرم در كنار درياچه اروميه و در دامن رودخانه پر آب قالا چاي آرميده است ، به دنيا آمد. نام مادرش ،گوهر تاج وپدرش محمد حسين بود. به علت فقدان مدرسه در محل زندگي بالاجبار مدت ٧سال پيش ميرزاها وملا هاي ده گلستان وبوستان وازاين قبيل خواند. خودش ميگويد "... به علت اينكه زبانم تركي بود،چيزي ازآنها عايدم نشد." پس از آن وارد مدرسه اي در عجب شير شد ولي تنها توانست دوره ابتدايي را به پايان برد صفر نوجوان براي گذران زندگي خانواده به كار كشاورزي پرداخت. درآن موقع بخش زيادي از حاصل كار دهقانان نصيب مالكان ميشد، دولت وژاندارم هاهم حامي آنها بودند. مالكين عملا صاحب اخيتار جان و مال وناموس دهقانان محسوب ميشدند. صفرخان خود گفته است: "... امروزظلم وستم وتجاوز به ناموس ،فردا خبر از دردهاي ديگر، هر شب ما با درد تازه اي سر به بالين ميگذاشتيم واين رنج هاي روحي بود كه آنروز ها مرا به مبارزه عليه اين بي عدالتي ها كشاند."
اين زمان گه مقارن بود با شهريور ١٣٢٠، ورود متفقين به ايران وتبعيد رضا شاه از كشور، صفرخان ٢٠ بهار را پشت سر گذاشته بود، با اوج گيري مبارزه دهقانان عليه خوانين و دولت كه ديگراز قدرت چنداني برخوردار نبود، بسياري از روستاييان منطقه براي كوتاه كردن دست اربابان ، مسلح شده بودند. در اين ايام صفرخان كه عضوحزب توده بود،همراه عده اي ازهمرزمان به فرقه دموكرات آذربايجان پيوستند و به عضويت آن درآمدند
صفرخان درسال ١٣٢٤ ازدواج ميكند ثمره اين ازدواج دختري بودكه صفرخان درتولد ونامگذاري او حضور وشركت نداشت. نام او را مهين گذاشتند، زني كه در سالهاي زندان تنها ملاقاتي صفر خان بوده است. صفرخان داراي سه نوه با نام هاي بهروز و بيتا و سارا است . دردوره اي كه فرقه دموكرات آذربايجان حكومت محلي را دردست داشت ، صفرخان در ارتش فرقه درجه سرواني داشت. درپي تهاجم خونين ارتش شاه به منطقه وخلع يد فرقه دموكرات از حكومت محلي وشكست فرقه وسركوب جنبش ،دوره دربدري واسارت صفرقهرمانيان آغازميشود. مدتي درمنطقه آذربايجان وسپس درمناطق مرزي ايران و عراق بسر ميبرد ودر عراق كرفتار وبه زندان اربيل فرستاده ميشود،موقعي كه ازبده بستان هاي دولتهاي ايران وعراق در تعويض پناهندگان وزندانيان دوسوي مرزباخبر ميگردد،از زندان اربيل فرار وبه طرف مرزرفته وارد خاك ايران ميشود صفرخان پس از مدتي زندگي مخفي در ايران توسط مامورين وجاسوس هاي حكومت شناسايي و رو ز١٨ اسفند ١٣٢٧ در اروميه دستگير وپرونده وي به دادگاه نظامي فرستاده ميشود. دادگاه نظامي دوبار راي به عدم صلاحيت خود ميدهد ويپگيري پرونده به دادگستري احاله ميشود ولي با اعمال نفوذمالكين وفئودالها كه هنوز عطش انتقامشان پس ازاين همه كشتار فرو كش نشده بود، وبه چيزي جز حكم اعدام وي راضي نبودند، پرونده مجددا به دادگاه نظامي عودت داده شد.
در آذر ماه ١٣٢٩ درست ٤ سال پس از سركوب وحشيانه جنبش ،وقلع وقمع دولت محلي آذربايجان ، صفر خان در دادگاه نظامي به اتهام قيام مسلحانه عليه امنيت كشور وبراندازي نظام به اعدام محكوم گرديد. وپس از ٥ سال بلا تكليفي و انتظار ودلهره اعدام ،سرانجام درسال ١٣٣٣ حكم اعدام وي به جبس ابد تقليل يافت.
صفرخان تاسال ١٣٣٧ در زندان هاي آذربايجان بسر مي برد و دراين سال به زندان مخوف برازجان فرستاده ميشود. زندانيان ديگري، ازجمله كاك عزيز يوسفي و كاك غني بلوريان و جيليل گاداني از رهبران حزب دموكرات كردستان راهم به آنجا منتقل ميكنند. مهندس مهدي بازرگان، عزت الله سحابي ، دكتر شيباني و افسران سازمان نظامي حزب توده نيز مدتي با صفرخان در برازجان همبند بوده اند. آنها تا سال ١٣٤٧ در زندان برازجان زندگي پر مشقتي را ازسر گذراندند و در آبان ١٣٤٧ به زندان قصر تهران منتقل گرديدند. صفرخان سالهاي زندگي در زندان برازجان را سالهاي مرگ تدريجي ميدانست.
درسال ١٣٤٦ در برازجان بود كه پس از ٢٠ سال اسارت براي اولين بار، دخترش همراه كودك شيرخواره اش به ديدا رپدر وپدر بزرگ ميروند نه پدر دختر را تاكنون به چهره ديده وميشناسد ونه دختر پدر را. آنها همديگر رادرآغوش مي كشند صفرخان دلش ميخواست گريه گند ولي نكرد. نخواست زير نگاه غريب پليس چنين كند . دست روي قلبش گذاشت ودردل گريست. اما گريه شادي وچشم هاي پر اشك صفرخان در لحظه آزادي اززندان تماشايي بود.
دوره ده ساله سوم زندان را صفرخان بيشتر در زندان هاي تهران ،قصر و اوين گذراند دراين دوره فضاي زندان هاي شاه تغيير جدي كرده بود. زندان ها انباشته شده بود ازجواناني كه شور وشيدايي ديگري داشتند. علاوه برتوده اي ها،اگنون افراد جديدي كه راه وروش مبارزاتي متفاوتي را دنبال ميكردند، وارد زندان شده بودند. وبه همان ميزان مناسبات درون زندان راتحت الشعاع قرار ميدادند. دوره آرامش زندانها به پايان رسيده بود. وقايع بيرون زندان تاثيربلا واسطه اي بر رفتار زندانبانها ميگذاشت واين ، بربي تابي هاي زندانيان مي افزود. صفرخان ميگويد "... در اين دوره گروههاي مختلفي مثل چريكهاي فدايي خلق ، مجاهدين خلق، آرمان خلق، گروه فلسطين، ستاره سرخ ، طوفان ، ساكا، گروه اباذر، حزب ملل اسلامي ، هيئت موتلفه وخيلي از گروههاي ديگر در زندان بودند من به همه جنبش هاي مبارزچه مذهبي وچه غير مذهبي احترام ميگذاشتم".
اين گوناگوني وفراواني شور واشتياق مبارزه ومقاومت دردوره اخير زندان در نگاه وخاطر صفرخان دليلي بود برحقانيت پايداري وي دراين بيست وچندسال . صفرخان وهمبندان ،اين سالهاي پر تب وتاب زندان را پشت سرگذاشتندوپايداري شان را به مقاوت ميليوني مردم كشو ردرماه هاي انقلاب پيوند زدند .
و سرانجام صفرخان در ٤ آبان ١٣٥٧ پس از تحمل ٣٢ سال زندان ،همراه بسياري از همرزمان ،به نيروي تواناي مردم اززندان شاه رهايي يافتند. محل سكونت صفرخان با هجوم بي سابقه مردم روبرو گرديد خانه اش شده بود ميعادگاه دوستداران و همبندان او. مردم گروه گروه به آنجا مي رفتند و صفر خان را غرق بوسه ميكردند. صفرخان درآن لحظات گفته بود:
"... ملت دارد مرا خيلي شرمنده ميكند. من ايراني هستم. مثل همه استقلال كشورم را ميخواهم. مثل همه عليه ظلم مي جنگم. به دانشجويان و كارگران و به ملت بگوييد متوجه عظمت رستاخيزشان باشند".
صفرخان عليرغم مناسبات گسترده اش در دوران آزادي ، ازغوغاگري هاي سياسي پرهيز ميكرد. او در سال هاي بعد از انقلاب روابط دوره زندان را حفظ و محترم داشت ولي نخواست و نگذاشت مورد بهره برداري گروهي قرار گيرد. در مصاحبه اش گفته است "... وقتي كه دستگيري ها شروع شد وحزب توده را گرفتند يك بار مرا ٥ - ٤ ساعتي بردند وبازجويي كردند. عمويي ميگفت كه از همه ما مي پر سيدند كه اين صفرخان عضو كميته مركزي است ؟ وآنها هم جواب ميدادند نه با ماهمكاري نكرد. البته عضو افتخاري بودم"
صفرخان در مصاحبه اي گفته است:
"... براي من درك كلام زيباي آزادي هنوز امكان پذير نيست. بعد از٣٠ سال ، اين آزادي غير مترقبه است. من مديون مردم هستم... من اين آزادي را كه به كوشش مردم به دست آمده ، گرامي ميدارم".
"... ازمن ميپرسيد چه آرزويي دارم؟ من به صراحت ميگويم خواست من آزادي تمام احزاب است وآزادي تمام زندانيان سياسي".
صفرقهرمانيان (صفرخان) مظهر مقاومت مردم ايران عليه ستم وبيدادصبح روز شنبه ١٨ آبان در سن ٨١ سالگي در بيمارستان ايرانمهر به علت بيماري سرطان ريه درگذشت.
صفرخان شرف پايداري مردم كشور ما در مقابل استبداد وبي عدالتي بود يادش گرامی باد.
سارا جوشنی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر