۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

نوحه ای از حاج ابراهیم رهبر و باز هم عصر جمعه ای دلگیر ...!



ای قلم سوزلرینده اثر یوخ
آشنادن منه بیر خبر یوخ...

گلدی بو جمعه ده گئتدی آلله
فاطمه یوسفین دن خبر یوخ

یاندی پروانه لر شمعی سوندی
آیریلیقدان اورك قانه دوندی

كیم دییر آیریلیق درده سالماز
عاشیقین صبرینی الدن آلماز؟

ای گوزوم یوللارا باخ داریخما
گون همیشه بولود آلتدا قالماز

غنچه گوللر نه اندازه سولسون
قلبیلر قویما قانیله دولسون

شأنیده رتبه ده بی بدل سن
هر گوزلدن آقا سن گوزل سن

گلدی بو جمعه ده گلمه دین سن
گون ساییم جمعه ی دیگر اولسون

ای صفایی هل دوز فراقه
یول سالاخ بیزده بیرده عراقه

قلبیلر غصه دن داغلی قالدی
یا امام زمان، گَل اماندی!

ترجمه فارسی


ای قلم، در حرف هایت اثری نیست
برای من از آشنا حتی یک خبر نیست

ای خدا، این جمعه هم آمد و رفت
و از یوسف فاطمه باز هم خبری نشد

پروانه ها سوختند و شمع هم خاموش شد
و از جدایی دل ها همه خون شد

چه کسی می گوید جدایی انسان را دردمند نمی کند
و صبر عاشق را لبریز نمی کند

ای چشم هایم همچنان به راه ها نگاه کنید و دل تنگ نشوید
چرا که همیشه آفتاب پشت ابر نمی ماند

غنچه ها تا چه اندازه پرپر شوند
مگذار قلب های منتظران خون شود

ای آقا، تو در شأن و رتبه بی همتایی
و از هر زیبا، زیباتری، ای آقا

این جمعه هم آمد، اما تو نیامدی
روزها را می شمارم تا جمعه ی دیگر شود

ای صفایی بر فراقش صبر کن
تا بار دیگر مسیرمان به سوی عراق افتد

قلب ها از غصه ات داغدار شده است
ای امام زمان بیا و رحم کن
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر