۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

نه شیش یانسین نه کاباب ! ( نه سیخ بسوزد نه کباب ! )



شما که میدانید یعنی چه؟ اما گاهی میبینید یک آدم نا میزان هم سیخ را میسوزاند هم کباب را. خدا اموات شما را هم بیامرزد پدر بزرگ من میگفت آدم کم هوش را باید بیاندازی جلو سگ. اما گاهی سگ هم بعضی آدمهای کم هوش را نمی پسندد. نمیدانم از کجا شروع کنم اما از قدیم گفته اند که درد را به کسی که درد را میفهمد باید گفت برای همین است که من میخواهم درد را به شما بگویم.
جانم برایتان بگوید نمیدانم این دوست دوران بچگی من یعنی شکرعلی را میشناسید یا نه؟ یارو از بچگی کم عقلی و کم هوشی اش برای همگان عیان بود. مرحوم پدرم میگفت پسرم! با کسی رفت و آمد کن که ازش چییز یاد بگیری. خلاصه که این شکر علی بی عقل را ولش کن. بعدها دیدم پدرم راست میگفت. شکر علی از آدمهای بی عقل ،ده پانزده  قدم هم اونورتر بود. بیعقل   که شاخ ندارد والله ، تمام کارهای او همه چیز را ثابت میکند.
این پسر پانزده شانزده سال داشت که ناگهان مثل مرغی که تخمش وارونه شده باشد قاطی کرد و تمام زمینهایش ، باغهای انگورش ، همه و همه را ول کرد و رفت تهران. انگاری که در تهران (ثروت) ریخته اند. این درد ، درد همه گیری است که جوانان ما را از ما می گیرد هر کس که قدری پول جمع میکند برای ماندن یا کار کردن راهی تهران میشود ،درد اصلی اینست که میروند در آنجا ازدواج کرده و به اصطلاح فارس می شوند و همانجا میمانند. آذربایجان سرزمین  پدری مادری را فراموش کرده و همه چیز را از یاد میبرند. بدبخت بچه هایشان هم دیگر نمیدانند به چه زبانی حرف بزنند. بزبان پدری یا مادری؟ این شکر علی ما هم که به تهران کوچید مدتی ازش خبری نشد. مثل کش پاره شده تمبان معلوم نبود که کجاست؟ بعد از یکی دو سال خبر آمد که ازدواج کرده و صاحب اهل و عیال شده است. به جان شما قسم زنش را بعدها دیدم  آنقدر زیبا بود که ماشالله  به شامپانزه های آفریقا شبیه بود جالب اینکه قبلا در نامه ای که به من نوشته بود اتفاقاتی  که در ارتباط با ازدواج برایش حادث شده بود را توضیح داده بود.
جانم برایتان بگوید که من با اینکه خودم فارسیم زیاد خوب نیست دلم برایش سوخت. هم سیخ را سوزانده بود و هم کباب. کسی نیست به او بگوید آخر مگر مجبوری زن فارس بگیری و به به این شکل و سیاق صحبت کنی و بنویسی؟ اگر نوشتارت این است حرف زدنت چگونه است؟
سرتان را درد نیاورم نامه اش را بخوانید:
بنام خدا
توانا بود هر چه دانا بود
ز دانیش دل پیر بورنا بود
سلام مشهدی قئیتران ، چه جور هستی ؟ کیفت ساز است ؟ هیچ نیستی ؟ ما را نمی بینی خوشحالی ها ! خدا بگذارد تو دوست من هستی . من که تو را خیلی می خواهم . خدا به پدرم رحمت کند . او همیشه می گفت که قئیتران پسر محکمی است ، ولی تو به من می گفتی که از قئیتران هیچ چیز در نمی آید . حالا من به تهران آمدم . اول که آمدم گفتم خدایا ! ببینی کی از این بدبختی تمام می شویم . ولی مرا به جیبت نگذار . تو همیشه به من می گفتی بی عقل . همیشه مرا می پیچاندی . روستایی ها هم به من می پیچیدند . خیلی جان می اندازم تا من به ده بیایم . خدا به رویم نگاه کند تا من به ده برگردم . خیلی به یادم افتاده است . اما خانه فلک دوخته شود . نمی توانم بیایم . آخی تهران خیلی بزرگ است . اینجا سگ صاحبش را نمی شناسد . ولی اگر بیایم چشم هر کس مرا بر نمی دارد. بچه های یتیم مانده هم خیلی می خواهند بیایند . آخی زنم فارس است و با بچه هایم فارسی می گویم . زنم خیلی قشنگ است . انشاالله می آورم می بینی . به حوری بکش آنطرف نگفته است !!!؟
من اینرا خیلی می خواستم . اما پدرش نمی داد . برادرش سر کوچه سوزن زن است . من عاشق شده بودم و به بیابانها افتاده بودم . بعد پدرش راضی شد اما برادرش آمد و به تمام کارها آفتافا برداشت . یک روز هم با او دعوا کردیم . او یخه من را گرفت و گفت می دهم پدرت را می سوزانند . من هم عصبانی شدم و گفتم چرا به سر نمی افتی ؟ تمیز حرف بزن . دراز حرف می زنی ها ! قدت را به زمین فرو کنم . زیاد حرف زدیم بعد دیدم که به بار گذاشتم . دیگر تمام کردیم . چه سرت را بدرد آورم . بالاخره من دختر را دوانیدم و بعد او را خریدم . شب به خانه شان رفتم . بوی بدی می آمد . انگار کفش در آورده بودی . دیدم در خانه آدم نیست و او تنهاست . او را برداشتم و دویدیم . خیلی خوب شد . مثل اینکه به گربه دمپایی چسبید . بیرون آمدیم . لامصب ماشین نیفتاد . هر روز ماشینها به چشم فرو می رفتند اما در آنزمان نمی دانستم چه بر سرشان سنگ افتاده بود . دیدم کارم خیس است . بالاخره یک ماشین افتاد سوار شدیم . وسط راه افتادیم دوباره منتظر شدیم ماشین بیفتد . خلاصه یک ماشین افتاد و سوار شدیم و سر خیابان خودمان افتادیم . زن اولها خوب بود . میان ما خیلی ساز بود ولی بعد میان ما را بهم زدند . الان به من آفتاب می دهد نور نمی دهد . بالاخره از دست برادرش تمام شدیم . از طرف زن و بچه ها برای شما سلام است . انشاالله که آییم و با هم می بینیم . خداحافظ .
انسانهای اینگونه آبروی ما ترکها را هم میبرند. این هم نامه ایشان بود قصدم از ارسال این نامه توهین نبود بلکه عمق این درد را می خواستم برسانم این بی عقل اگر بزبان مادری خودش درس می خواند و نامه مینوشت آبرویمان را هم اگر میبرد بین خودمان می برد نه بین بیگانگان . کلاغ می خواست مثل کبک راه برود … آخر اگر اوضاع جور بود این انسانها به تهران میرفتند؟ اگر وضعیت اقتصادی آذربایجان خوب بود هر کسی در شهر و سرزمین خودش می ماند و بکار شایسته خودش مشغول میشد.
دیدید که شکر علی چگونه سیخ را سوزاند؟ اگر فرهنگستان زبان فارسی میدانست چشمش را در میاورد جانم برایتان بگوید فرزندان شکر علی الان بزرگ شده اند و زبان مادریشان  (فارسی) را قشنگ صحبت میکنند. شکر خدا ما که بخیل نیستیم  نهایتا شکر علی زبان نسل بعد از خودش را عوض کرده سرزمین پدری و زبان مادریش را رها کرده . من اصلا عقل  شکر علی را جلو سگ هم نمی اندازم. پدرم میگوید: پسرم انسان را اگر گرگ هم بخورد در جایی بخورد که میشناسندش. درد اگر یکی باشد تحملش ساده است .دوستان من چند نفرشان بی عقل از آب در آمدند شاید هم شانس من بوده است همانطور که شکرعلی سیخ را سوزاند یکی دیگر هم کباب را سوزاند غلام حیدر که در ده به او حیدر اسب میگفتند، خانه خراب مثل اسب پرزور بود،او هم ده پانزده سال قبل قبل از اینکه از خدمت ترخیص شود دختر حاجی سلمان یعنی سلیمه خانم را گرفت بد بخت رخشنده ( عیال من) هر روز میگفت این سلیمه قدری کمبود دار،هی سر و صورتش را بزک کرده عجیب و غریب حرف میزن  ظاهرش هم که هزار تا عیب دارد. اما به نظر من” اله بئله دیگ بئله چغندر” . آخر اگر سلیمه آدم درست حسابی بود که به حیدر اسب نمیدادندش.
چه سرتان را درد بیاورم چند سال بعد از ازدواج رفت به شهر. از او هم چند سالی خبری نشد بعد از چند سال زن و بچه اش را برداشت و آمد به ده.پدر سگ برای گشت و گذار آمده بود و با همه فارسی صحبت میکرد و پز میداد.
میگویند قورباغه از غلافش که در بیاید دیگر غلاف را نمیپسندد. حالا غلام حیدر ترکی را ول کرده و “گویچک و ایبنیز” (  دو اسم زنانه) و سلیمه خانم با هم با بچه هایشان فارسی حرف میزنند. دهاتی های ساده دل هم به تصور اینکه از شهر به دهات مهمان آمده مثل پروانه گرد شمع وجود آنها میگردند. سلیمه و غلام حیدر هم که ماشالله اصلا لهجه نداشتند. بچه های نگون بخت هم با بچه های ده به ترکی شکسته بسته صحبت میکردند. ملیکا خانم که از همه شان بزرگتر بود میگفت:
« منیم بابام هر گون صبح گئدیرسر کارا . مامان دا ائوده مشغول دوخت و دوز و پخت و پز اولور . یادا کی همسا یه ی بغلی نین ائولرینه گئدیر . بابام بعد از ظهر گلیر و بعد از پنج ساعت استراحت دن سونرا ، عصری همگی گئدیریخ پارکا . کلی گشت و گذاردان سونرا گلیریخ ائوه و … »
پسرشان اشکان که قدری کوچکتر بود میگفت:
« یادش بخیر ، تابستاندا ، اواخر شهریور ماهدا که گلمیشدیخ روستایا ، گئتدیخ عمو قربونون ( منظورو مشه قوربانعلی دیر ) باغینا . آنقدر درخت میوه وارایدی . آخ نگو . درخت سیب ، درخت انار ، درخت گلابی ، گیلاس ، موز ، هندوانه ، خیار و … انواع سبزیجات . آنقدر یئدیخ تا سیر اولدوخ . تمام اعضا خانواده دور سفره جمع اولدوخ . بیردن گؤردوخ صدای واق واق سگ گلیر . همسایه عمو قربونون گربه سینی بیردنه سگ دنبال ائلیردی . سگ چوخ وحشتناک و خشمگین ایدی . چوخ بزرگ ایدی و ترسناک ایدی . من واقعا وحشت زده اولدوم . بیچاره گربه از ترس بیزه طرف گلدی . مامانی ترس توتموشدی . من ده از ترس لنگه کفشی ووردوم سگین باشینا اما از شانس بد لنگه کفش بجای سگ مامانین باشینا برخورد ائله دی . ای وای ! مامانین باشیندان خون گلدی .
انگاری آسمان باشیما خراب اولدی . مامان سوزناک گریه ائیلردی . بعد سگ بیزدن دور اولدو . مامانین حالی رفته رفته وخیم اولوردی . آخی کلی خون گئتمیشدی . مامانی آپاردیق دکترا . دکتر دئدی که مامان دچار فراموشی اولوبدی و بیهوش اولوبدی – مامانین هاواقت هوشو وارایدی کی – !!؟ بعد از بهوش آمدن اونا سرم وصل ائله دیلر . سونرا گلدیخ ائوه . زن عمو تنوردا نان پخت ائلیردی . نان تازه ! مامانین تعادلی بهم یئدی . نزدیک ایدی توشسون تنوره – کاش دوشه یدی – بیزلری بخاطر گئتیرمیردی . زن عمو بیزه شیر گاو و ماست گوسفند وئردی چوخ خوشمزه ایدی … »
اینهم سوختن کباب. کسی نیست بگوید آخر مگر تو خودت زبان مادریت را نداری؟ بچه ها چه گناهی کرده اند؟سرتان را درد آوردم مرا ببخشید خیلی طولانی شد از یک طرف اینها دارند آبرویمان را میبرند و سیخمان از یک طرف و کبابمان هم از طرف دیگر دارد میسوزد خودمان هم که همیشه در حال سوختنیم .
حالا که امکان تحصیل زبان مادری وجود ندارد حالا که وضعیت  اقتصادی شهرهای ترک نشین خوب نیست از شما خواهش میکنم در هر زمان و هر مکان که هستید نه سیخ را بسوزانید و نه کباب را.




پی نوشت: موضوع را دردل دل صادقانه چند هموطن ترک  تصور بفرمایید. خواسته های ترکهای خودمان آره همین ترکهای با صفا عین خودشون به همین سادگی است که میبینیم.دغدغه نان قبول حرفی نیست این درد مشترک ملت ماست ولی در حوزه فرهنگ هر کس دلش بزبان مادریش پر می کشد، اگر جایی ادر این کره خاکی حکم دادند مادر را از فرزند جدا کنید شما هم به عدم آموزش زبان مادری این جماعت پرشمار کماکان فکر نکنید 

  ***********************************************************************************


نه شیش یانسین نه کاباب

قئیتاران
بیلیرسیزدا بو سؤز نه دئمک دیر . آما بعضی زامانلار گؤرورسن بیر ناتاراز آدام هم شیشی یاندیریر ، همده کابابی . آللاه سیزین ده اؤلنلرینیزه رحمت ائله سین . منیم بابام ( بؤیوک ددم ) دئیردی کی هوشسوز آدامین عاغلینی گره ک آتاسان ایت قاباغینا . آمما بعضی هوشسوزلارین عاغلینا هئچ ایت ده صاحاب چیخماز ! بیلمیرم هاردان باشلاییم . آنجاق قدیمدن دئییبلر دردی گره ک بیلن آداما دئیه سن . بونا گؤره ده من سؤزلریمی سیزلره دئمک ایسته ییرم .
جانیم سیزه دئسین ، منیم یازدیغیم بو یازی هم شیشین ، همده کابابین یانماغینی گؤستریر . منیم اوشاقلیق یولداشیم شوکورعلی نی بیلمیرم تانیر سیز یا یوخ . گده نین خیردالیغیندان عاغیلسیزلیغی و کوتولوگو هامی یا آیدین ایدی منیم رحمتلیک بابام دئیردی : اوغول گئت ائله سی ایله دولان ، اوندان بیر شی ده اؤیره نه سن باری . بو عاغیلسیز شوکورعلی نی بوراخ . سونرالار باخدیم بابام دوز دئییردی . شوکورعلی عاغیلسیزدان دا اون – اون بئش آددیم اویانادیر . عاغیلسیزین بوینوزو اولماز کی ! ائله اونون گؤردوگو ایشلر ، هر زادی ایثبات ائدیر .
بو اوغلان اون بئش – اون آلتی یاشی وارایدی ، بیردن – بیره یومورتاسی ترسه دوشموش تویوق کیمی ایشلرینی قاریشدیریب ، بوتون یئرلرینی ، اوزوملوکلرینی ، باغباغاتینی – زادی بوراخیب گئتدی تهرانا ! دئیه سن تهراندا تؤکوبلر . بو درد چوخ درین بیر درد دیر . بئله لیکله جاوانلاریمیز الیمیزدن آلینیر . هر کس بیراز الینه پول دوشر – دوشمز قالماق و یا ایشله مک اوچون قاچیر تهرانا – زادا . آخی دردلیسی بورادیر کی ، بونلارین چوخو تهرانا گلدیکده ، ائولنیب اورادا فارسلاشیب قالیرلار .
آذربایجان ، آتا – بابا یئر یوردلاری و دیل و فرهنگ ، آنجاق هر شی یاددان چیخیر . یازیق اوشاقلاری دا بیلمیرلر هانسی دیلده دانیشسینلار . آنا دیلده یوخسا آتا دیلده ! بیزیم بو شوکورعلی ده تهرانا کؤچندن چوخ سونرالارا کیمی اوندان خبر چیخمادی . قیریلمیش تومان باغی کیمی بللی دئییلدی هاردادیر . بیر - ایکی ایلدن سونرا ، آغانین ائولنیب اهل – عیاللی اولدوغوندان خبرلندیک ! جانیزا آند اولسون آلدیغی خانیمی سونرالار گؤردوم نه یه اوخشاییردی . بئله گؤزه ل ایدی ، ماشا الله اولسون آفریقا شانپانزه لرینه چکیل اویانا دئمه میشدی !! آخی جالیب بوراسیدیر کی من اونو گؤرمه میشدن قاباق ، شوکورعلی اؤزو منه بیر مکتوب یازماقلا بو ائولنمگینه گؤره باشینا گلمیشلرینی منه ایضاح وئرمیشدی . جانیم سیزه دئسین من اؤزوم فارسجانی آز باشاردیغیم یئرده ، اونون یازدیقلارینی گؤردوکده اوره گیم یاندی ! لاپ شیشی یاندیرمیشدیر . دئین یوخدور گده ، سن مجبورسان گئدیب فارس قیزی آلاسان و بو سایاق دانیشیب ، یازاسان ؟ یازماغین بوجورسه ، دانیشماغین نه جور اولمالیدیر ؟ یازیقلار اولسون اوشاقلارین حالینا .
نه باشیزی آغریدیم . اونون نامه سینی من بورادا گئتیرمیشم . اوخویون :
بنام خدا
توانا بود هر چه دانا بود
ز دانیش دل پیر بورنا بود
سلام مشهدی قئیتران ، چه جور هستی ؟ کیفت ساز است ؟ هیچ نیستی ؟ ما را نمی بینی خوشحالی ها ! خدا بگذارد تو دوست من هستی . من که تو را خیلی می خواهم . خدا به پدرم رحمت کند . او همیشه می گفت که قئیتران پسر محکمی است ، ولی تو به من می گفتی که از قئیتران هیچ چیز در نمی آید . حالا من به تهران آمدم . اول که آمدم گفتم خدایا ! ببینی کی از این بدبختی تمام می شویم . ولی مرا به جیبت نگذار . تو همیشه به من می گفتی بی عقل . همیشه مرا می پیچاندی . روستایی ها هم به من می پیچیدند . خیلی جان می اندازم تا من به ده بیایم . خدا به رویم نگاه کند تا من به ده برگردم . خیلی به یادم افتاده است . اما خانه فلک دوخته شود . نمی توانم بیایم . آخی تهران خیلی بزرگ است . اینجا سگ صاحبش را نمی شناسد . ولی اگر بیایم چشم هر کس مرا بر نمی دارد. بچه های یتیم مانده هم خیلی می خواهند بیایند . آخی زنم فارس است و با بچه هایم فارسی می گویم . زنم خیلی قشنگ است . انشاالله می آورم می بینی . به حوری بکش آنطرف نگفته است !!!؟
من اینرا خیلی می خواستم . اما پدرش نمی داد . برادرش سر کوچه سوزن زن است . من عاشق شده بودم و به بیابانها افتاده بودم . بعد پدرش راضی شد اما برادرش آمد و به تمام کارها آفتافا برداشت . یک روز هم با او دعوا کردیم . او یخه من را گرفت و گفت می دهم پدرت را می سورانند . من هم عصبانی شدم و گفتم چرا به سر نمی افتی ؟ تمیز حرف بزن . دراز حرف می زنی ها ! قدت را به زمین فرو کنم . زیاد حرف زدیم بعد دیدم که به بار گذاشتم . دیگر تمام کردیم . چه سرت را بدرد آورم . بالاخره من دختر را دوانیدم و بعد او را خریدم . شب به خانه شان رفتم . بوی بدی می آمد . انگار کفش در آورده بودی . دیدم در خانه آدم نیست و او تنهاست . او را برداشتم و دویدیم . خیلی خوب شد . مثل اینکه به گربه دمپایی چسبید . بیرون آمدیم . لامذهب ماشین نیفتاد . هر روز ماشینها به چشم فرو می رفتند اما در آنزمان نمی دانستم چه بر سرشان سنگ افتاده بود . دیدم کارم خیس است . بالاخره یک ماشین افتاد سوار شدیم . وسط راه افتادیم دوباره منتظر شدیم ماشین بیفتد . خلاصه یک ماشین افتاد و سوار شدیم و سر خیابان خودمان افتادیم . زن اولها خوب بود . میان ما خیلی ساز بود ولی بعد میان ما را بهم زدند . الان به من آفتاب می دهد نور نمی دهد . بالاخره از دست برادرش تمام شدیم . از طرف زن و بچه ها برای شما سلام است . انشاالله که آییم و با هم می بینیم . خداحافظ .
بئلنجی آدام تورکلرین ده آبیرینی آپاریر . بودا اونون یازدیغی نامه سیدیر ! بو نامه نی سیزه ده گؤسترمکدن قصدیم توهین ائتمک دئییل ، بلکه بو درین دردی آچیقلاماق ایسته دیم .بو هوشسوز اؤز دیلینده یازیب ، اوخوساایدی ، آبیریمیزی دا آپارسایدی ، باری اؤز ایچیمیزده آپارایدی ، اؤزگه لرین ایچینده یوخ . تویوق گلدی قاز یئریشینی یئرییه ، جرجه نک اولدو . آخی وضع جور اولسا ، بئله بیر اداملار تهرانا گئدرلرمی ؟ آذربایجاندا ایقتیصادی دوروم یاخشی اولسا ، تهراندا و آیری یدرلرده هئچ کیمسه پیس ایشلره یوخ ، بلکی هامی اؤز یوردوندا گؤزه ل – گؤزه ل ایشلره مشغول اولار .
گؤردونوز شوکورعلی نئجه شیشی یاندیردی ؟ فارس دیلی نین فرهنگیستانی بیلسه بئله آدام وار ، اونون گؤزونو چیخاردار . هله جانیم سیزه دئسین ، شوکورعلی نین اوشاقلاری ایندی بریوموش و آنا دیللرینی ( فارسجانی ) یاخشیجا دانیشیرلار . آللاها شوکور اولسون . بیز کی پاخیل دئییلیک . آنجاق سؤز بوردادیر کی ، شوکور علی اؤز نسلی نین دیلینی – یاخشی دئسک نسلی نین اؤزونو – چئویریب . آتا – بابادان قالمیش یئریوردلاری و آناسیندان اؤیره ندیگی دیلی بوراخمیشدیر . هئچ من شوکورعلی نین عاغلینی ایت قاباقینادا اتمارام ! منیم د ه ده م دئییر ، بالام ، آدامی تانی یان یئرده قورد یئسین . آنجاق درد بیر اولسا چکمگه نه وار ؟ منیم دوستلاریمین بیر چوخو عاغیلسیز چیخدیلار . بلکه ده مینم شانسیمداندیر . شوکورعلی شیشی یاندیردیغی کیمی ، دوستلاریمدان بیریسیده کابابی یاندیریب دیر . او دا قولام حئیدردیر . کندده بیله سینه آت حئیدر دئییریک . ائوی تیکیلمه میش آت کیمی گوجلو ایدی . اودا اون – اون بئش ایل بوندان قاباق ، خیدمتیندن سویونمامیش حاج سالمانین قیزی سلیمه خانیملا ائولندی . یازیق رخشنده ( ایرخشنده بیزیم عیالین آدی دیر هئی ) هر گون دئییردی کی بو سلیمه نین بیر آز آزلیغی واردیر . هئی اوز – گؤزونو بزه ییب ، عجیب – غریب دانیشیر . گؤزه للیکده ده کی مین بیر عئیبی واردیر . آما منجه چؤلمک دیغیرلانیب ، دوواغینی تاپیب ! آخی سلیمه تؤره لی – باشلی اولسایدی آت حئیدره وئرمزدیلر کی !!
نه باشینیزی آغریدیم . بیر نئچه ایل کندده قالاندان سونرا کؤچوب شهره گئتدی . بو عاغیلسیزدان دا بیر نئچه ایل خبر چیخمادی . سونرالار گؤردوک آرواد – اوشاغینی ییغیب تؤکدو کنده . آغا گلمیشدی دولانماغا و فارسجا دانیشماقلا هامی یا پوز وئرمک ایسته ییردی !!!! آی کؤپک اوغلو .
دئیرلر قورباغا قینیندان چیخدی ، قینینی بینمه دی . ایندی ایسه قولام حئیدر گؤزه ل تورکجه نی بوراخیب گؤیچک و آی بنیز سلیمه خانیملا بیرلیکده یازیق اوشاقلارلا فارسجا دانیشیرلار . کندین ساده آداملاری دا ، « شهر دن کنده قوناق گلیب » - دئیه ، اونلاری گؤیدن گلمیش کیمی سانیب پروانه کیمی باشلارینا دولانیرلار . سلیمه خانیملا قولام حئیدرین ده ماشالله اولسون هئچ لهجه لری یوخ ایدی ! یازیق اوشاقلار دا کنده قوناق گلمیشکن ، کند اوشاقلاری ایله تورکجه – سینیق – سالخاق تورکجهدانیشیقلارینا ، قولاق آسیب باشیمی توولاییردیم .
هامی سیندان بؤیوک اولان ملیکا خانیم دئییردی کی :
« منیم بابام هر گون صبح گئدیرسر کارا . مامان دا ائوده مشغول دوخت و دوز و پخت و پز اولور . یادا کی همسا یه ی بغلی نین ائولرینه گئدیر . بابام بعد از ظهر گلیر و بعد از پنج ساعت استراحت دن سونرا ، عصری همگی گئدیریخ پارکا . کلی گشت و گذاردان سونرا گلیریخ ائوه و … »
اوندان بیراز کیچیک اولان اوغلان آغا اشکان دا دئییردی کی : « یادش بخیر ، تابستاندا ، اواخر شهریور ماهدا که گلمیشدیخ روستایا ، گئتدیخ عمو قربونون ( منظورو مشه قوربانعلی دیر ) باغینا . آنقدر درخت میوه وارایدی . آخ نگو . درخت سیب ، درخت انار ، درخت گلابی ، گیلاس ، موز ، هندوانه ، خیار و … انواع سبزیجات . آنقدر یئدیخ تا سیر اولدوخ . تمام اعضا خانواده دور سفره جمع اولدوخ . بیردن گؤردوخ صدای واق واق سگ گلیر . همسایه عمو قربونون گربه سینی بیردنه سگ دنبال ائلیردی . سگ چوخ وحشتناک و خشمگین ایدی . چوخ بزرگ ایدی و ترسناک ایدی . من واقعا وحشت زده اولدوم . بیچاره گربه از ترس بیزه طرف گلدی . مامانی ترس توتموشدی . من ده از ترس لنگه کفشی ووردوم سگین باشینا اما از شانس بد لنگه کفش بجای سگ مامانین باشینا برخورد ائله دی . ای وای ! مامانین باشیندان خون گلدی .
انگاری آسمان باشیما خراب اولدی . مامان سوزناک گریه ائیلردی . بعد سگ بیزدن دور اولدو . مامانین حالی رفته رفته وخیم اولوردی . آخی کلی خون گئتمیشدی . مامانی آپاردیق دکترا . دکتر دئدی که مامان دچار فراموشی اولوبدی و بیهوش اولوبدیمامانین هاواقت هوشو وارایدی کی - !!؟ بعد از بهوش آمدن اونا سرم وصل ائله دیلر . سونرا گلدیخ ائوه . زن عمو تنوردا نان پخت ائلیردی . نان تازه ! مامانین تعادلی بهم یئدی . نزدیک ایدی توشسون تنوره – کاش دوشه یدی – بیزلری بخاطر گئتیرمیردی . زن عمو بیزه شیر گاو و ماست گوسفند وئردی چوخ خوشمزه ایدی … »
بودا کابابین یانماسی . دئین یوخدور آخی قارداش سنین اؤزونون دیلین یوخدورمو ؟ اوشاقلارین نه گوناهی وار ؟ باشیزی آغریتدیم . منی باغیشلایین . سؤزو اوزونا چکدیم . آنجاق بونلاردا بیر طرفدن آبیریمیزی آپارماقدادیرلار . شیشیمیز بیر طرفده ، کابابیمیزدا بیر طرفده یانیر ، اؤزوموزده کی آیری طرفده یانیریق !
ایندی کی دیلیمیزین یازیب اوخوماسینا ایمکان یوخدور ، ایندی کی بیزیم شهرلریمیزده ایقتیصادی وضعیتی هئچ دوز دئییل ، من سیزلردن ایستگیم بودور کی هر زاماندا ، هر حالدا و هر یئرده اولسانیز : نه شیشی یاندیرین ، نه ده کابابی.
.

۱ نظر:

  1. بسیار جالب و زیبا بودیکی می رود با لفظ زبان مادری به فارسی می نویسد چون به زبان مادری آموزش نوشتار را یاد نگرفته و متن اینطور می شود درد دلهایش از تورکی به فارسی واژگونمی شود و آن دیگری می خواهد تورکی بنویسد ولی بازهم چون به زبان تورکی آشنا نیست فقط از کلمات استفاده می کند
    ""انگاری آسمان باشیما خراب اولدی . مامان سوزناک گریه ائیلردی . بعد سگ بیزدن دور اولدو . مامانین حالی رفته رفته وخیم اولوردی""
    این دومی از اولی هم دردناکتر بود در واقع باب شدن این نوع ادبیات ریشه تورکی را خشک می کند
    نمی دانم بخندم یا گریه کنم واقعا زبان به این خوبی را داریم مفت و مسلم از دست می دهیم
    من سوار اتوبوس شده بودم خیلی قبل ها از همدان به تهران
    دو نفر از تورک های همدان نشسته بودند صندلی ردیف جلو از آن تورک های اصیل همدان و با لهجه غلیظ داشتن باهم بلند بلند صحبت می کردن یکیشان گفت : اوتوبوس دول آرواد کیمی دیر هر یئر گورسادالا گره گئیدا :))
    هی داشتن صحبت می کردن ولی کاملا +18
    یهو یه خانم سانتی مناتال تهرانی برگشت گفت : آقا درست دانیش بوردا آرواد اوشاغ دا اوتوروب
    خیلی ها از این لهجه عجیب غریب این خانم با آواهای فارسی خنده شان گرفت
    بعد نصف اوتوبوس خطاب به آن دونفر همزبان ما گفتند"البته صداهای درهم آمیخته " اولان اوتانمیسان بنده گان خدا هم رفتند ته اوتوبوس نشستند از خجالت
    قصدم این بود بگم علاوه بر از دست دادن قوائد و گرامر بعضی از آواهایمان را از دست دادیم مثلا طرف می گه چورک به جای چئورک ائو را خیلی ها دیگر نمی توانند تلفظ کنند و اینها همهش زنگ خطر بوده و هست
    ما نباید صدای زنگ خطر برایمالن عادی شود
    با اینکه زبان مناطق مختلف از لحاظ لهجه تفاوت دارد ولی ما باید در این دنیای مجازی یک لهجه واحد داشته باشیم و لهجه تورکی تبریز در این میان از نظر من مناسبترین لهجه تورکی بهلحاظ اینکه بتوانیم از ازان استفاده کنیم می باشد امیدوارم برای این کار یک همت دسته جمعی در دنیای مجازی به وجود آید

    پاسخحذف