۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

بررسی سیر تاریخی همانند سازی و وحدت ملی و زبانی در ایران (1)

اتحاد مخفی و غیر مستقیم احمد شاه قاجار با ترکان عثمانی در جنگ جهانی اول و شکست دول متحد از جمله ترکان عثمانی و پیروزی متفقین در این نبرد ، موجب یکه تاز شدن انگلیس در خاورمیانه و ایران گردید ، عدم پیروی احمد شاه قاجار از سیاست های دیکته شده انگلیس ، از جمله طفره رفتن از امضای قرارداد 1919 ،[1] باعث شد تا سیاست انگلیس مبنی بر از کار انداختن قاجارها و به قدرت رساندن رضاخان در ایران عملی شود .
از کودتای اسفند 1299 تا ظهور رضاخان در سال 1304 ، انگلیسی ها زمینه های داخلی تغییر قدرت را آرام آرام توسط عناصر متجدد غرب گرا آماده کردند [2] «به سلطنت رسیدن رضاخان در ایران... به یاری ائتلافی از چهار حزب سیاسی شکل گرفت... یکی از این چهار گروه ، حزب اصلاح طلبان تجدد بود. از افراد شاخص این حزب فروغی و ملک الشعرای بهار بودند... در برنامه این حزب گسترش زبان فارسی به جای زبان قومیتها در سراسر ایران یکی از خواسته ها نام برده شده بود » (یرواند : 150).
با ظهور رضاخان در سال 1304 شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم دچار تغییر و تحولات عمده ای شد . وی به منظور یکپارچه سازی و به نظم در آوردن دولت دست به تمرکز گرایی شدید زد و تحت لوای ایدئولوژی مدرنیسم ، به مبارزه علیه سنت و مذهب پرداخت و از طرفی با برجسته کردن هویت فارسی در صدد حذف و نابودی سایر هویت های قومی بر آمد، (یرواند:169) «سیاست های راجع به قبائل با آرزوی دیرینه تبدیل امپراتوری چند قومی به دولتی واحد با مردمی واحد و یک قوم ، یک زبان ، یک فرهنگ و یک قدرت سیاسی کاملاَ مرتبط بود » همزمان با گسترش مدارس عمومی و ارتباطات عمومی ، شمار باسوادان فارسی زبان نیز افزایش یافت. از سوی دیگر با تعطیل شدن اندک مدارس و انتشاراتی های متعلق به جمعیت غیر فارس به ویژه آذری ، عرب و ارمنی ، شمار باسوادان غیر فارسی کاهش یافت.
سه نشریه با نفوذ خواسته های طرفداران رضاخان را بیان می کردند .... مجله آینده یکی از این نشریات بود که توسط محمود افشار [ از تئوریسین های شاخص پان فارسیسم] منتشر می شد.... یکی از موضوعات مطرح و تاکید شده این نشریات ، پیامدهای زیانبار حزب گرایی و قومیت بود. مطالب مجله آینده بیشتر بر لزوم ایجاد دولت مرکزی و هویت ملی واحد [ هویت فارسی واحد] تاکید داشت . مطلب آغازین مجله ؛ مقاله سردبیر تحت عنوان «مطلوب ما وحدت ملی» اینچنین بود....منظور از کامل کردن وحدت ملی این است که در تمام مملکت زبان فارسی عمومیت یابد.... آنهایی که به زبان فارسی و ادبیات آن تعلق خاطر دارند... باید بدانند اگر رشته وحدت این مملکت از هم گسیخته شود هیچ باقی نخواهد ماند. پس باید همه یک دل و یک صدا بخواهیم و کوشش کنیم که زبان فارسی در تمام ایران عمومیت پیدا کند و به تدریج جای زبانهای بیگانه [ ترکی ، عربی ، کردی و ...] را بگیرد ، باید مدارس ابتدایی برای آموزش زبان فارسی و تاریخ ایران تاسیس شود، باید هزاران کتاب و رساله دلنشین کم بها به زبان فارسی با هزارها تیراژ در تمام مملکت به خصوص آذربایجان و خوزستان منتشر شود. اسامی جغرافیایی غیر فارسی را باید تبدیل کرد.(همان ، صص 155-6 ).
افشار در مقالات بعدی می نویسد از وظایف ضروری دولت عبارت است از گسترش زبان فارسی در جوامع غیر فارسی و انتقال قبائل ترک و عرب از ایالات مرزی به نواحی داخلی .
محمود افشار در کتاب «فارسی زبان باستان آذربایجان» صراحتاَ گفته که بنده حتی با پنج دقیقه هم با تدریس زبان ترکی در مدارس و دانشگاهها موافق نیستم » (همان، ص 157).
افشار ضمن انتشار مجله آینده موسس انجمن ایران جوان هم بود که در یکی از مقالات دیگرش نوشته بود اگر مردم آذربایجان توانستند روزنامه های ترکی را به آسانی بخوانند و به ترکی چیزی بنویسند و شعر بگویند دیگر چه نیازی به فارسی خواهند داشت.
« وی گفته ترکی در ایران از ترکتازی بوجود آمده است. می خواهیم آموزش فارسی را اجباری ، عمومی ، و مجانی کنیم . برای من تردیدی نیست که بی هیچ زحمت و دردسری برای هیچ کس و مخالفتی از هیچ کجا به مقصود خواهیم رسید بی انکه آذربایجانیها احساس کنند.»[3]
علاوه بر موارد فوق بهتر است در اینجا یاد آوری شود که ؛ «کینه توزی رضاخان با مردم آذربایجان حد و مرزی نداشت ، وی تبهکارترین مامورین خود را به آذربایجان می فرستاد تا مردم زحمتکش و شریف آن دیار را تحقیر کنند و به زبان آنها توهین کنند، شهرهای آذربایجان را به ویرانه زاری مبدل سازند، و این کلام «مستوفی» استاندار انتسابی رضا شاه بود که گفت ؛ آذربایجانیها ترکند ، یونجه خوردند مشروطه گرفتند و حالا نیز کاه می خورند ایران را آباد می سازند. مستوفی که خود ساکن تبریز بود ، ضمن سر شماری که خود نیز محسوب گردیده بود ، سرشماری تبریز را «خر شماری» می نامید.
...مستوفی در ایجاد «وحدت ملی» و ترویج «زبان داریوش» آن چنان کوشا بود که اجازه نمی داد حتی پیر زنان و پیر مردان فرزند مرده و مادران داغ دیده که یک جمله فارسی نمی دانستند ، در ذکر دردها و مصائب خود و در سوگ عزیزانشان از زبان ترکی بهره گیرند.
وی خود به این جنایات اعتراف کرده و در رد مقاله سلطان زاده تبریزی می نویسد:... بلی من... هیچ وقت اجازه نمی دادم که روضه خوان در مجالس ختم ترکی بخواند و در سخنرانی های خود می گفتم ؛ شما که اولاد واقعی داریوش و کامبیز هستید ، چرا به زبان افراسیاب و چنگیز حرف می زنید؟ و ازاین بیانات هم جز ایجاد حس وحدت ملی و جلوگیری از ترک مآبی، کوتاه کردن موضوع اقلیت ترک زبان در نزد خارجی ها، که به عقیده من بزرگترین توهین به اهالی آذربایجان است و نویسنده اسم آن را «همدردی» گذاشته است ؛ قصد دیگری نداشتم . و زبان فارسی را که زبان نوشتن و تدریس و زبان رسمی و عمومی است ترویج کردم...
نا گفته نماند که در تابستان سال 1319 غله آذربایجان را که خرواری 350 الی 400 ریال در محل قیمت داشت ، آقای «مستوفی» (استاندار) بدون اینکه به احتیاجات مردم تبریز اعتنایی کرده باشد و یا به تذکر ات آنها دایر به تامین آذوقه شهر ترتیب دهد به زور سرنیزه از قرار خرواری 140 ریال را خریده و تماماَ به مرکز حمل کردند ، در فصل زمستان ، شهر تبریز به مجامع (گرسنگی) گرفتار و بی آذوقه می ماند. تا غله گندیده و از چند سال مانده گرگان را که تماماَ متعلق به املاک اختصاصی (رضا شاه) بود از راه آستارا به تبریز حمل و از قرار خرواری 600 ریال بخورد مردم بیچاره دادند و چون نان این گندم فاسد و غیر ماکول بوده و در عین حال گران و کمیاب و پیدا نمی شد هزاران فقیر ، بدبخت و مریض از گرسنگی قربانی اعتراض آقای مستوفی شدند. غله حمل شده از گرگان به قدری فاسد و غیر ماکول بود که قسمتی از جو آن را فرمانده ارتش تبریز نپذیرفته و شرحی به آقای استاندار نوشته بود (که): به علت فاسد شدن ، اسب های ارتش نیز نمی خورند.
آقای مستوفی در حضور جمعی با گستاخی چنین می گویند: باکی نیست حالا که اسب های ارتش نمی خورند می دهیم خرهای تبریز بخورند! (جامی ، ص 247)



پی نوشتها:
1-اعتماد،روزنامه 16/3/1383 ،خسرو معتضد، ص 16.
2-فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران،مجله شماره 29،بهار 1383،آیتی عطا،مقدمات خلع قاجاریه و تاجگذاری رضاخان
3-یگانگی ایرانیان و زبان فارسی،مجله آینده،افشار به نقل از مجله وارلیق شماره 7 .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر