۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

صدای پای فاشیسم- مرتضی مرادپور

در صده حاضر مقوله قومیت (Ethnicity) و ملیت (Nationality) یکی از عناوین مورد بحث جامعه شناسان و سیاست مردان است. این موضوع در کشورهای کثیرالملّه اهمیت دوچندانی یافته است. علمای جامعه شناس خودآگاهی اقوام و ملل مختلف در دو دهه اخیر را از اثرات جهانی شدن می دانند. برخی تا آنجا پیش رفته اند که قرن 21 را قرن رستاخیز قومیتها نام نهاده اند. پدیده تطور و گوناگونی جمعیتهای انسانی را میتوان همزاد بشر دانست. ولی آنچه سبب تبلور این گوناگونی می شود، باور جمعی به اختلافات (از دیدگاه ریخت شناسی و زبانی،...) است. باور جمعی که از آن به خودآگاهی جمعی تعبیر می شود، حلقه اتصال سایر پارامترهای تشکیل دهنده یک ملت یا قومیت خاصی است. به عبارت دیگر تا اکثریت افراد یک کلونی انسانی این اختلافات را درک نکنند و به رسمیت نشناسند علارغم وجود یک ملت با واقعیت عینی آن مواجه نخواهیم بود.

رسانه (Media) مهمترین نقش را در خودآگاهی جمعی ایفا می کند. به عبارت بهتر این رسانه است که با شناساندن هویت یک جمع در برابر جمع دیگر به قوام قوم یا ملت یاری می رساند و می تواند به تغییرات اجتماعی و سیاسی در جوامع مختلف منجر شود. مطالب اخیر به عنوان پیش درامد بحث مطرح شدند.

مقاله «وظایف رسانه ملی در حفظ زبان مشترک» نوشته آقای فرهاد عرفانی در سایت تابناک محرّک نگارش این مقاله می باشد. آنچه در نگاه نخست جلب توجه می کند خودآگاهی نویسنده مقاله اخیر در خصوص ملیت (ملیت فارس نویسنده) خودشان می باشد. ولی گویا این تاثیر بقدری زیاد بود که ایشان مفاهیم قومیت و ملیت را بخوبی دریافت نکرده اند و برداشت نادرست از مفاهیم باعث نگارش مقاله ای احساسی شده است. به گونه ای که در مباحث ایشان حتی یک رفرنس (مرجع) به چشم نمی خورد و درحقیقت تعصبات شخصی خود را مکتوب نموده اند. تعاریف مفاهیم یا قلب شده اند و یا گزینشی استفاده شده اند. و در قبال، کلماتی چون «کشکول» و «آش شله قلمکار» بهره بسیار برده اند که بیشتر در فرهنگ شفاهی مردم کوچه و بازار کاربرد دارند تا در یک مقاله قابل انتشار.

معلوم نیست بر اساس کدام یک از نظریه های علمی، مهمترین حوزه وظیفه رسانه نشر فرهنگ و زبان مشترک تعین شده است!

ایشان در آغاز پاراگراف دوم، رسانه ملی را تعریف کرده اند (البته از دیدگاه خودشان). بنا بر تعریف ارائه شده در این مقاله رسانه ملی بایستی اشاعه دهنده گزیده ترین نهادهای فرهنگی- زبانی و اجتماعی یک ملت باشد؛ حال سوال اینجاست که آیا این گزیده ترین نهادها الزاماً بایستی به یک ملت خاص از یک کشور کثیرالملّه تعلق داشته باشند؟ آیا برابر دانستن یک کشور کثیرلملّه با یک ملت خاص مطابق منافع ملی ایرانی است؟  یا مطابق منافع ملی فارسی؟

مثالهایی که در همین پاراگراف راجع به ملت آورده شده، حتی مرتبط با تعریف ارائه شده خود ایشان نیست. و وقتی تلاش میکنند مفهوم ملت را با امثال «چرخ گوشت» و «دوچرخه» و قطعاتشان توضیح دهند، ملت را همانند یک پازل تشکیل شده از قطعات قوم، طایفه، گروه اجتماعی معرفی می کنند. ولی بلافاصله در تضاد با گفته های پیشین خود، در پاراگراف سوم می نویسند؛ ملت ایران مجموعه اقوام ایرانی نیست!

ایشان در پاراگراف سوم مرزهای جغرافیایی ایران را در چند بازه زمانی تعریف کرده اند که رسانه ملی موظف به اشاعه فرهنگ و زبان برای کلیه آنهاست. حال آنکه مراجعه به کتابهای تاریخ و جغرافیا مشخص می کند که مرزهای کشور ایران از زمانهای مورد اشاره ایشان (انتشار منشور حقوق بشر کورش، تدوین شاهنامه فردوسی و امروز) تا کنون بارها تغییر یافته اند و اکنون کشورهائی مستقل با فرهنگ متفاوت در مدخل زمانی یاد شده پدید آمده اند. (زمانی جغرافیای سیاسی ایران از کاشان تا بلوچستان و قسمتی از افغانستان را شامل می شد و شامل آزربایجان و خوزستان و... نمی شد. و برهه ای از زمان گرجستان و آزربایجان شمالی و قسمتی از آسیای مرکزی و عراق از ولایات ایران بودند) و اگر بنا به نوشته های ایشان (پاراگراف چهارم) «وظایف یک رسانه ملی عطف به هویت مشترک تاریخی است [باشد] نه هویت ملی و بومی و قومی» بنابراین یکی از وظایف رسانه ملی پوشش کشورهای مستقلی است که زمانی ممالک محروسه قاجاریه، صفویه،... را تشکیل می دادند؛ مانند گرجستان، ج.آزربایجان، ترکمنستان، عراق،...!!! و یا اینگونه نیز می توان تعبیر کرد که بر اساس «هویت مشترک تاریخی» بخشهای مختلف ایران (خوزستان (عرب)،  آزربایجان، بلوچستان، کردستان، گلستان (تورکمن) و شمال خراسان (تورک)) با سرزمینهای خارج از محدوده جغرافیای ایران حاضر؛ مثلاً آزربایجان جنوبی با شمالی، رسانه بومی یا ملی دو بخش جنوبی و شمالی، کل سرزمین آزربایجان را پوشش دهند!!!

در پاراگراف 5 راجع به زبان ادبی و رسمی فارسی، لهجه تهرانی را مهور و لهجه اصلی معرفی کرده اند و دلایل خود را بر پایتخت بودن شهر تهران (مکان اصلی سیاستگذاری ها و نشر و گسترش رسانه ها) و نزدیکی تلفظ واژگان در لهجه تهرانی به زبان نوشتاری بیان کرده اند. در صورت صحت ادعاهای ایشان چنانچه پایتخت به اصفهان،... منتقل شود باید لهجه شهر جدید به عنوان پایتخت در رسانه ملی استفاده شود! هیچ مستندی دال بر اینکه لهجه مادر و اصلی هر زبانی مسلما لهجه پایتخت باشد وجود ندارد. با در نظر گرفتن دیگر کشورهای کانادا، استرالیا، آمریکا، برزیل، چین، پاکستان،... زبان ادبی و رسمی مشخصاّ ارتباطی با لهجه شهر پایتخت ندارد بلکه زبان رسمی آنها در بر دارنده خصوصیات و کلمات رایج در متکلمین آن زبان در سراسر کشورشان است. و یا از بین چند لهجه اصلی رایج در سراسر کشور یک لهجه شاخص مشخصات کلی زبان رسمی را تشکیل میدهد که چه بسا پایتخت در نقطه ای دیگر واقع است. و در مثال زبان استاندارد و اصلی ترکی آزربایجانی خودمان (مورد استفاده در آزربایجان جنوبی)  کاملاّ عیان است که زبان مورد استفاده، خصوصیات کلی لهجه های رایج در سراسر آزربایجان از همدان و ساوه گرفته تا مغان و قاراداغ را در بر دارد.

همچنین در مورد تلفظ لغات نسبت به زبان نوشتاری در مثال آورده شده خود مقاله، لهجه تهرانی کلمه «می دانم» به حالت «می دونم»، و لهجه شیراز «می دانُم» و دیگر مناطق «می دانیم»، «مُدُنم»، «مدِنِم»، «ذانم»،... این که چگونه است که یک مجری [شیرازی] برنامه موظف به تلفظ لهجه تهرانی «می دونم» است ولی به تلفظ لهجه شیراز «می دانُم» اجازه ندارد. در حالی که هر دو شکل متفاوت از تلفظ کلمه «می دانم» است.

در پاراگراف 6 نگارنده «رسانه ملی را معرف زبان و فرهنگ وموسیقی مشترک (به زبان فارسی)» تعریف کرده است حال آنکه اگر منظور از فرهنگ و موسیقی مشترک، فرهنگ و موسیقی فارسی است که از آن به فرهنگ وموسیقی ایرانی یاد می کنند و رسانه ملی جایی برای موسیقی عربی، کردی، بلوچی، تورکمنی، قشقایی، لری، گیلکی و مازنی، تورکی خراسانی، مغامات و آشیق آزربایجان ندارد پس پخش موسیقی و یا فرهنگ فارسی به نام ایرانی و مشترک فقط در گفتار عملی می شود!

     نگارنده مقاله در چندین جای جملات و عبارات بحث برانگیزی را نوشته است که معرف افکار افراطی و تعصبی ایشان نسبت به ملیت فارسی خود است. به عنوان مثال در پاراگراف 7 جمله «مخاطب یک رسانه ملی به زبان فارسی، طبیعتا فارس زبانان هستند» و در پاراگراف 5 زبان فارسی را زبان مشترک و ملی خوانده اند. یعنی ذهنیت نگارنده ایران = فارس است.در اینجا لازم است واژه ملت را تعریف کرده و به اشتراکات موجود ملتهای ایرانی اشاره کنیم. جامعه شناسان در مورد تعریف این لغت اتفاق نظر ندارند و با توجه به نوع نگرش تعاریف متفاوتی از ملت ارائه شده است. تعریف کلاسیک ملت توسط ارنست رنان (در 1882) : «ملت یک روان است، یک اصل روحانی. دو چیز، که درواقع یک چیزند، این روان را می سازند... یکی داشتن میراث غنی از خاطره ها و دیگر، سازش واقعی، میل به زیست با یکدیگر و خواست تکیه کردن کامل به میراث مشترک». امرسون پژوهشگر علوم سیاسی: «مدل آرمانی ملت، عبارت است از یک قوم واحد، که بر حسب سنت، در مرز و بوم معین زندگی می کنند، و به یک زبان سخن می گوید، فرهنگ خاصی دارد و یک تجربه تاریخی مشترک که از نسلهای بسیار به ارث رسیده ایشان را در یک قالب ریخته است». و همو می گوید: «ساده ترین بیانی که از ملت می توان کرد آنست که آنان جماعتی از مردمند که احساس میکنند یک ملت اند». ملت ممکن است به عنوان یک جماعت تاریخی و دارای بافت فرهنگی خاص اما بدون خودمختاری سیاسی و یا داشتن دولت وجود داشته باشد.

     از صده گذشته و با رواج ناسیونالیسم و «آگاهی ملی» به معنای تعلق به ملت و لزوم تشکیل «دولت ملی» و داشتن قدرتی (یا دولتی)، بین جوامع آسیایی و آفریقایی موجب پاشیده شدن چندین کشور و امپراتوری کثیرالملّه و به وجود آمدن دولتهای ملی بسیاری گشته است. پیش از پیدایش «آگاهی ملی» جدید، آنچه در میان گروههای بشری شایع بوده، «آگاهی قومی» بوده است؛ «آگاهی قومی» بیشتر جنبه آگاهی به تعلق فرهنگی داشته و عنصر زبان، دین، آداب و رسوم، تاریخ و خاطره قومی مشترک مبنای آن بوده است. کلمه «Nation» در گذشته در زبان اروپائیان به معنای قوم به کار می رفته که به مرور زمان و در عصر حاظر مفهوم قوم (به خصوص در جنبه سیاسی) جای خود را به ملت داده است و امروزه در جوامع پیشرفته از کلمه قوم به ندرت استفاده می شود. حکومت قومی، یعنی حکومتی که با دین و فرهنگ قومی پیوستگی داشته و پشتیبان و نگهبان آن به شمار می آمده، اهمیت خاصی داشته اما نه به معنی و اهمیتی که امروز برای دولت می شناسیم. پیوستگی سه عنصر دولت، ملت، و کشور در روزگار ما، بعدِ سیاسی قوی به مفهوم ملت بخشیده است. در اکثر کشورهای کثیرالملّه مفهوم ملت را با گنجاندن پارامترهایی جهت اثبات و تثبیت مشترکات موجود بین ملیتهای داخل مرزهای سیاسی کشور، تعریف می کنند.

در مورد کشورمان و اشتراکات بین ملیتها اینکه مهمترین وجه اشتراک ملت ایران دین اسلام است و نیز فرهنگ و بینش و حافظه تاریخی که از همزیستی باهم کسب کرده اند. در عین حال اشتراکات ملی و بومی مناطق مختلف ایران با جغرافیاهای غیر از مرزهای ایران نیز موجود است. فرهنگ و تاریخ مشترک، آداب و سنن و زبان ملی هر کدام از آنها (همان زبان بومی)، مشخصه ملیت مجموعه افراد مناطق مختلف ایران اعم از تورک، فارس، عرب، کرد، بلوچ،... در زیر مجموعه بزرگتر ایران است.

در پایان ذکر این نقطه لازم به نظر می رسد؛ هنگامی که ملت حاکم، مفهوم ایران و ایرانی را تحریف نموده، ایرانی بودن، فرهنگ ایرانی، موسیقی ایرانی، زبان ایرانی و... را مساوی فارس بودن، فرهنگ فارسی، موسیقی فارسی، زبان فارسی تعبیر کنند و سیاست یکدستی فرهنگی (آسیمیلاسیون) را در پیش گیرند به طور طبیعی با عکس العمل ملل دیگر مواجه می شوند و بزر های تفرقه کاشته شده و رشد می یابند.

[1]  این مقاله اواسط بهار سال 1388 نوشته شده بود که بنا به دلایلی نشر آن تا امروز به تأخیر افتاد.

۱ نظر:

  1. Agar nazariye shoma dorost hast, pas chera shahe in mamlekat( ke felan jenabe khameneyi hast) torke mokhalefe aslish ham baz torke?

    پاسخحذف