۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

پاره اي تفاوت‌هاي زبان ترکي با زبانهاي ديگر / ع.ا. غفوري نيا

بگفته صاحب نظران ادبيات تركي در قياس با زبان فارسي از نظر فصاحت كلام و تعدد واژه ها در بيان مفاهيم احساسي و لطف و ملاطفت وقهرومخالفت و روابط مادي واجتماعي و۰۰۰ غني تر از ادبيات فارسي است ۰ بقول يكي از مورخين قابل پرسش است كه چرا و چگونه اين زبان فصيح و عميق در دشتها وافقهاي بيكران بر آمده و باليده و رشد كرده و اين همه لغت و كلام زائيده ؟ جواب اينست كه شايد تعدد اقوام و انتشار و گسيختگي آنها از هم وگسترش جغرافيائي وشرايط زيست محيطي و اقتصادي و سياسي ، شرح جنگها و دلاوريها و وضع مدني و فرهنگي براي آنها بينش و افكار و انديشه أي بوجود آورده که بمرور زمان باعث پيدايش و زايش كلام شده و استعمال كلام بمرور آنرا صاف وصيقلي و متبلوركرده وبيشك فصاحت زبان عربي هم تابع همين شرايط بوده است ۰طبعا فصاحت و بلاغت زبان فارسي تا اين حد نيست و علت آن كمي سابقه، عدم تحول در طول هزار سال گذشته و نبودن پشتوانه ادبي آنست و ما در اينجا عقايد تعدادي از صاحب نظران داخلي و خارجي را مي آوريم :
۱ – دكتر مهاجراني با اشاره به تحول ساختاري زبانهاي اروپائي ، يكي از مشكلات بزرك زبان فارسي را عدم شكوفائي وعدم گسترش آن در هزاره اخير عنوان كرد و گفت اينكه ما در حال حاضر براحتي و بدون كوچكترين مشكلي مي توانيم زبان سعدي و حافظ را درك كنيم از يك لحاظ هشدار دهنده است . چرا كه از عدم تحول فرهنگي بدليل وارداتي بودن تمدن ما، در سده هاي گذشته است ( ضميمه روزنامه اطلاعات مورخ ۱۱/۱۱/۱۳۷۴ )
۲ – ابن اثير جوزي مولف كتاب ” المثل السائر في ادب الكاتب و الشاعر ” زبان عربي را دريا و فارسي را قطره خوانده است ( ص ۶۹ كتاب تامل در بنيان تاريخ ايران – ناصر پور پيرار ) و علت آنهم اينست كه كلمات فارسي فصاحت واژه هاي عرب را ندارند .
در قياس فارسي و عربي علامه محقق مير سيد شريف جرجاني ( ۸۱۶-۷۴۰ ) در كتاب ترجمان القرآن که شامل لغات قران کريم با معادل فارسي آنهاست با دقت هرچه بيشتر برشته تحرير کشيده تاپيروان فارسي زبان مکتب محمدي را با معاني فارسي قرآن کريم آشنا کند . کتاب ترجمان نشان ميدهد که در قرن نهم نيز بيان مفهوم اوليه و حتي نسبي يک چهارم از الفاظ عرب مضبوط در قران نيازمند جمله کوتاه و بلند فارسي است تا مفهوم شود. ولي ضبط و توضيح لغات تا قرن نهم طول کشيده و از آنروست که تا پيش ازآن زبان فارسي قدرت و تحمل و تحليل زبان عرب را نداشته و در بسياري موارد آنچه را مير شريف جرجاني آورده حدسياتي است که در معاني واژه هاي قرآن متصور بوده، نه قدرت واقتدارواقعي آن . پس از ظهور اسلام شعر فارسي با وام بسيار به اوزان عروضي و کلام و لغت عرب هم نتوانست زبان و جلوه وجلاي کلام دوران جاهليت عرب و بکارت او را در يابد ( ص۷۱ تامل در – کتاب دوم پور پيرار )
۳-قرآن کريم که بزبان عرب نازل شده از نظر فصاحت کلام و بيان در برابر فصاحت معلقات عرب ،خود معجزه ايست. ضعف زبان فارسي در قران کريم نيز مورد اشاره قرار گرفته چنانکه زبان سلمان فارسي(که ازياران پيغمبروفارسي زبان است) بکنايه ودرقياس با عربي ناآشنا وناتوان معرفي ميشود ترجمه آيه چنين است :« ميگويندبشري اين ها را بتو مي آموزد آنکس زبان گنگ عجم ( فارسي ) ميداند و اين قرآن بزبان فصيح عرب است سوره نحل آيه ۱۰۳ »
۴- آقاي محمد حسين روحاني نوشته اند : « در حال حاضر ما با چند صد هزار واژه علمي و صنعتي بزبانهاي فرنگي سرو کار داريم که عينا و بصورت روز افزون بزبان فارسي سرازير شده و ميشوند ولي عربها ، واژگان خالص و ناب و سره در فرهنگستان زبان خود ساخته اند که از آن ميان ۸۰ هزار واژه کليدي در علم شيمي است . ايشان در ادامه نوشته اند زبان فارسي از گزند واژگان بيگانه منحط ترين ، بدبخت ترين ، پوچ ترين و داغون ترين زبان جهان شده و دستگاه واژه سازي ، باروري و زايندگي زبان فارسي فلج گشته است ( بينات شماره ۱ ص ۱۴۷ ) و اين در حالي است که فرهنگستان زبان فارسي از هفتاد سال پيش داير و اقدام به اصلاح ساختاري زبان و تهيه لغت هايي معادل نموده ، اما همان کاستي پابرجاست و طبيعتا براي جا افتادن و پذيرش لغات وضع شده زمان استعمال لازم است تاکلمات دخيل بتوانندميدان مانور يافته و جواز ورود به گفتار و محاورات مردم بيابند يا دفع شوند ، مثلا بسياري از واژه هاي پيشنهادي احمد کسروي مورد قبول و اقبال زبان و ادب فارسي قرار نگرفت و کسی سبک نوشتاری او را پیروی نکرده است . منظور اینست که فارسی سره بی حضور لغات عربی خشک و بیروح است و طراوتی نمایان ندارد.
۶ – در زمان سامانيان دانشمنداني از قبيل رازي و ابن سينا و بيروني كتابهاي علمي خود را بزبان عرب نوشته و زبان فارسي را براي بيان مطالب علمي عليل دانسته اند. چنانكه از ۱۳۱ اثر مسلم ابن سينا فقط دانشنامه علائي را به فارسي نوشته است و ابن سينارا براي رفع ناتواني علا’الدوله كاكويه در خواندن مطالب جدي بزبان عرب ، مجبور كردند به فارسي بنويسد. گفته اند علاءالدوله حتي از آن متن فارسي نيز به علت وفور لغت عرب چيزي در نيافت ( درست مثل ترجمه فارسي كتاب قانون ابن سينا (وسيله هژار) كه بدليل زياد بودن كلمات عربي رساو مفهوم نيست )
۷- ابو ريحان بيروني بتاييد درست ۱۵۳ عنوان كتاب را صاحب بوده است و از ميان اين كوله بار گران علم كه گنجينه أي از نجوم و رياضيات و فيزيك و تفحص در امور عالم است ، فقط كتاب ( التفهيم ) را هم بفارسي و هم به عربي از بيروني يافته اند و همين تنها كتاب بيروني بفارسي نيز، كه نگارش نخست آن به عربي بوده براي غنا و توان بيان پي در پي به لغات عربي پناه مي برد . دراين كتاب اصطلاحات علمي بزبان عربي است كه بنوشته كتاب مزبور تمام واژگان علمي و فني و عقلي از آن لغت عرب است و نه فقط در عهد بيروني بلكه اينك نيز جايگزين فارسي ندارد . ( تاملي در بنيان ص ۲۴ پور پيرار )
۷ – نظر بيروني در مورد زبان فارسي چنين است : فارسي دري «زبان» جديد و نيم عربي شده ايست كه بيشتر واژگان آنرا كلمات عربي تشكيل ميدهد . علاوه بر اين زبان فارسي دري را به حروف عربي نوشته و نيكو ترين آثاري كه در روزگار دين و حكومت پديد شد بهمين زبان بود زيرا آن زبان تازه فارسي بيشتر زبان شعر و حماسه بود و هنوز مي بايست زماني سپري ميشد تا شايسته تاليفات علمي نيز گردد . اين نظر همان سخن ابوريحان بيروني است كه در سايه غزنويان زيست و براي آنان كتابها نوشت . وي چنين مي پنداشت كه عربي زبان علم و انديشه و تاليف است نه فارسي . ( حسين مونس – اطلس تاريخ اسلام ص ۲۸۲ )
۸-سابقه و پايه زبان فارسي دري كه زبان پهلوي باستان است خود داراي مشكلات زيادي بوده است . آقاي احمد تفضلي نوشته اند: شاهدي در دست نيست كه بر اساس آن بتوانيم استناد كنيم كه فارسي باستان بصورت مكتوب جز در كتيبه شاهان هخامنشي كه بخط ميخي است در جاي ديگر نيز بكار رفته باشدو ناتل خانلري همراه تفضلي هر دو اعتراف دارند: زبان فارسي باستان غير كاربردي بوده وفقط بكار كتيبه نويسي مي آمده. ( تاملي در بنيان ص ۷۸ )
آقاي محمد علي اسلامي ندوشن نوشته اند : چنانكه ميدانيم از ايران پيش ازاسلام از نوشته و كتاب چيزي در دست نمانده است موجب آن هر چه باشد واقع امر آنست كه ما از لحاظ آثار مكتوب ايران باستان با يك خلاءدو هزار ساله رو به روئيم . ( همان منبع )
ملك الشعرا’ بهار در كتاب سبك شناسي جلد اول ص۹۲ نوشته اند :«از روايات فردوسي بر مي آيد كه آرياهاي آن روز كه در ايران استقرار يافته بودند خود داراي خط و تمدن نبودند و اين مبادي و اصول را از رعايا و زيردستان خود آموختند وآن زير دستان مردم قديم ايران بوده اند كه بعد ها از آنان به ديو تعبير شده است .»بنوشته دكتر زهتاب ملل غالب، اقوام آريائي اندكه بر ساكنان سابق منطقه كه التصاقي زبان بودند ، چيره شده و بنوشته فردوسي همان التصاقي زبانان بآنان سي و سه زبان آموخته اند که در اين کتاب اشاره شده .
اينكه شوونيزم فارس سعي ميكند با تبليغ زبان پهلوي پيشينه أي ۲۵۰۰ ساله براي أن جعل كند چيزي در حد حرف و گفتار است و سندي براي ارائه وجود ندارد و بنوشته اورانسكي هم : هيچ مدركي از تكامل زبان اشكاني – چه ديني و غير ديني – از اواسط قرن چهارم قبل از ميلاد تا اواسط قرن سوم بعد از ميلاد منعكس نميكند
۹ – جرجي زيدان مورخ مشهور عرب و نويسنده کتاب معتبر تاريخ اسلام نمي تواند هيچ نشاني از تاريخ جنگها و فتوحات بصورت مکتوب پيش از « تاريخ يعقوبي » بياورد و تصريح ميکند که کتاب نويسي از يعقوبي شروع ميشود و بدليل دشواري نگارش خط عربي ( و عدم تکامل آن تا قرن چهارم ميلادي ) حتي از قرآن نگاري نيز نمونه هائي بس اندک در دست است .
نوشتار خط ترکي و فارسي بر گرفته از خط عربي است و تا قبل از قرن چهارم هجري اين خط هنوز تکامل نداشت و حتي اولين قرآن هاي مکتوب که در زمان حضرت عمر و ابوبکر وسيله هيئت کاتبان قران به ولايات فرستاده شده بدليل نبودن آوانگاري ، از نظر نوشتاري فرق هائي دارند۰ وچنانکه گفته شد تا نيمه هاي قرن چهارم کسي از عوام الناس نمي توانست قرآن را بخواند زيرا اين خط تکامل و شيوع کامل نيافته بود ، اما از آنجا که قرآن قانون اساسي و وجوهره دين اسلام و بيان کننده احکام شرع و دستورات اين کتاب آسماني بود، پيوسته ضرورت نگارش و انتشارآن بدرخواست نو مسلمانان احساس ميشد و از همان قرون اوليه کاتبان وحي سعي در رفع مشکلات آن داشتند و اين روند بتاني و خيلي آرام صورت گرفته است
بنابراين کتابهائي که بخط عربي نوشته شده - اعم از ترکي و فارسي و هرگونه خط عربي – عمدتا از اواخر قرن چهارم هجري و سيصد سال پس از ظهور اسلام بوده است . در کتاب بيست مقاله قزويني آمده است : «قديم ترين کتابهاي فارسي ترجمه تاريخ طبري توسط بلعمي در سنه ۳۸۶ه .ق. وترجمه تفسير کبير طبري بين سنوات ( ۳۶۶-۳۵۰ ه. ق. ) و کتاب الابنيه عن حقايق الادويه ابو منصور موفق الهروي ( البته نوشتار مقدمه آن ) بين سالهاي ۳۶۲- ۳۵۰ ق .بوده و يک نسخه آن بخط اسدي طوسي است . دوره کامل ۲۰ مقاله قزويني چاپ دوم ) و اين نظريه را خانلري نير تاييد ميکند ( تاريخ زبان فارسي ص ۳۵۶ )
۱۰ – واژگان فارسي براي بيان مفاهيم علمي مجهز نيست و مترجمان ايراني بيش از همه اين درد جانکاه را احساس ميکنند و از اين عذاب ميبرند . گاه ميشود که انسان يک ساعت ، يک روز ، حتي يک هفته در باره بهمان تغيير زبان خارجي مي انديشد ، مغز و اعصاب خود را مي فرسايد و سرانجام نيز راه بجائي نمي برد . خوانندگان هم همواره از مترجمان و ترجمه هاي فارسي اظهار ناخشنودي مي نمايند و خود مترجمين نيز بار ها از محدوديت زبان فارسي در ترجمه متون خارجي گلايه داشته اند . ( دکتر م. ح. شهري ص ۶۵ – دکتر رضا باطني ص ۴۷ – ۴۹ همان )
۱۱ – از نظر زماني ترکي بر فارسي مرجح است ، چرا که از سپيده دم تاريخ آذربايجان ، محل اسکان مردم التصاقي زبان سومري و ايلامي و … بوده و سومريان نخستين خط نوشتاري را در دنيا ايجاد کرده اند وبگفته دکتر زهتاب و منابع خارجي انتساب زبان ترکي بر پايه زبان التصاقي مسلم و حتمي است و اين زبان در طول سده ها و هزاره ها چنين قانونمند و منسجم شده است .
۱۲ – در زبان ترکي لغات و واژه هائي هست که در زبان فارسي معادل و همسنگ ندارد و از اين رو قابل ترجمه به فارسي هم نيست . امير عليشير نوائي ( ۸۷۶ – ۹۰۶ ) شاعر و نويسنده بزرگ خراسان و وزير دانشمند سلطان حسين بايقارا (که داراي ۳۲ اثر بزبانهاي ترکي و فارسي است ) ۵۰۰ سال پيش کتابي بنام « محاکمة اللغتين » نوشته که جزو آثار کلاسيک زبان ترکي است . کتاب مزبور حاوي لغات ترکي است که در فارسي وجود ندارد . دنباله اين کتاب را در عصر ما دکتر جواد هيئت زبان شناس و ترک شناس معروف آذربايجاني بسال ۱۳۷۲ نوشته اند که حاوي ۱۷۵۰ کلمه ترکي از اين قبيل است . نويسنده معتقد است در صورت استقصاء و پي جوئي صد ها لغت ديگر از اين قبيل بدست خواهد آمد ، زيرا با توجه بلغت نامه ها يا ديکسيونر هاي ترکي عثماني و آذربايجاني مشاهده ميشود بيش از ۳۰% لغات باهم متفاوت اند و از هر کدام يک الي چهار کلمه ذکر شده ، در حاليکه در ترکي از يک کلمه تعداد زيادي کلمات ساخته ميشوند که داراي معاني متفاوت هستند . باتوجه بوجود بيش از ۲۰ زبان و لهجه ترکي که داراي کتابت هستند و هر کدام بيش از ۱۰۰۰ لغت مترادف دارد، هزاران واژه در ترکي موجود است که در فارسي موجود نيست .
۱۳ – افعال ترکي در قياس با فارسي فوق العاده زياد و حدود ۲۴ هزار واژه است در حاليکه بنوشته دکتر زهتاب محقق و نویسنده قواعد و گرامر زبان ترکی، زبان فارسي بيش از ۳۵۰۰ و در نهايت تا ۴۰۰۰ واژه دارد بنا بر اين فارسي در قياس با ترکي الکن ونارسا است . افعال ترکي از نظر نوع ، وجه زمان بسيار غني و متنوع است و اين غنا بيشتر تابع حرکات و قابليت لغت سازي ، ايجاد مفاهيم جديد ، غناي مفاهيم مجرد ، تنوع و قدرت بيان ، تفرعات و تفاوت هاي جزئي کلمات است ، و از اين رو شخصي مانند امير عليشير نوائي و بسياري از شرق شناسان معتقدند که نثر زبان ترکي براي بيان انديشه و مفاهيم ادبي ، علمي ، اجتماعي و فلسفي رسا ترو مناسب تراز بسياري زبانهاست . مثلا در ترکي براي بيان انواع درد ها ۲۶کلمه بکار ميرود که هر کدام درد بخصوصي را بيان ميکند ولي در فارسي بيش از ۵ يا ۶ کلمه وجود ندارد . يا براي دعوا و مرافعه و شکل و حالت ويژه آن، کلمات متعددي هست که در فارسي محدود است يا براي بيان هيجانات قلب حدود ۳۱ کلمه موجود است که در فارسي بيش از ۵ تا نيست . براي بيان پخش و پلا شدن چيزي در ترکي ۱۵ کلمه و در فارسي ۵ تاست و يا براي ترسيدن و پريدن ، يا براي بيان انواع صدا ها و … هر کدام چندين و چند واژه وجود دارد که در فارسي محدود است . بنا براين با وجود کلمات متنوع و متعدد ترکي ميتوان با دقت ، ظرافت و مناسبت داد سخن داده و احساس و انديشه خود را بشکل دلخواه بيان نمود و اين خود دليل بر وسعت ، گستردگي ، غناء و کمال زبان ترکي است . بعنوان مثالي چند :
۱۴ – در ترکي لغات مشابه ( آمونيم ) يا لغات همانند و يکسان با معاني مختلف بسيار است که در شعر و ادبيات و مخصوصا اشعار خلقي ( باياتي ) استعمال زياد دارد و عموما بصورت جناس در مي آيد مثل واژه ( آت يعني بيانداز ) و ( آت بمعني اسب ) – در باياتي قشنگ زير« گؤزلر » در دو معني بکار رفته است :
عزيزيم کيمي گؤزلر تار چالان سيمي گؤزلر
قاشين کيمين قاش اولماز گؤزلرين کيمي گؤزلر
که « گؤزلر »اولي بمعني« انتظار» و دومي بمعني «چشمها »آمده. و يا در عبارت « آخار سولار درين اولماز » و « آغاج دان ميوه ني درين » که درين ، اولي بمعني « عميق » و دومي بمعني « به چينيد » آمده . و هکذا در جمله « آغاجدان آلما دوشدو » و « سن او سؤزي اؤزن آلما » که «آلما » در اولي بمعني« سيب »و در جمله دوم بمعني « نگير » ميباشد .
۱۴ – مفاهيم و انديشه هائي که در ترکي مي توان با يک واژه بيان نمود در فارسي با يک شبه جمله و يا يک جمله جابجا ميشود و علت آن تنوع واژه هاي ترکي و محدوديت و کمبود واژه هاي بسيط زبان فارسي است ، زيرا بيشتر آنها بمرورزمان از ياد ها رفته است مثال :
سئويشمک = همديگر را دوست داشتن ( جمله با۳ کلمه )
گلين جه = بمحض آمدن
گئتمه لي يم = ناچار از رفتن هستم( جمله با ۳ یاچهار واژه )
قوجاقلاشديلار = همديگر را در آغوش گرفتند ( ۴ کلمه )
خوسانلاشديق = بطور خصوصي درد دل کرديم
اوسانميشام = از دست او به تنگ آمده ام
بيخميشام = از دست او به تنگ آمده ام .
آغلاشديلار = باهم گريه کردند
دويونجا = بمحض اينکه سير شد
۱۵ - هماهنگي اصوات در کلمات يکي ازجالب ترين مشخصه هاي زبان ترکي است و جزو زيبائيهاي و امتيازات آن بشمار ميرود . چنانکه حرف اول يا هجاي اول ريشه کلمات از هر گروه که باشد ( با صداي نازک يا کلفت ) ، بقيه حروف صدا دار از همان گروه خواهد بود . اصوات يا آوا ها ، در زبان بعنوان عناصر تشکيل دهنده کلمات داراي اهميت و نقش اساسي است و جالب اينکه در زبان ترکي بين اصوات مختلف هماهنگي لازم بين اصوات مختلف ريشه و پسوند موجود است . مثلا در کلمه «آلماق » چون صدا دار اول حرف« آ » کلفت است صائت هجاي دوم « آ » نيز کلفت است و يا در کلمه « اؤزگه لر» يعني بيگانگان صائت « O اؤ » نازک است صدادار هاي بعدي«a و a » بعدي نيز نازک است . حتي کلمات خارجي نيز که وارد ترکي ميشوند ضمن سازش با اين زبان ، تابع همين قاعده خواهند بود .
۱۶- هماهنگي اصوات در زبان ترکي چنان جالب است که مي توان تلفظ صحيح کلمه را دريافت چنانکه درست کلمه صابون ، خواهد شد صابين و درست کلمه آلتون ( بمعني طلا ) خواهد شد آلتين .هماهنگي اصوات اثر مطبوعي در شنونده ايجاد ميکند .« مان مولر» زبان شناس اروپائي دراين مورد مينويسد : « هنگامي که ما ، زبان ترکي را با دقت و موشکافي بررسي کنيم ، با معجزه اي روبرو ميشويم که خرد انساني در عرصه زبان ترکي از خود نشان داده است ( مجله باريش ش ۳ ص ۱۷ ) يعني ابزار گرامري ترکي چنان منظم و قانونمند و کامل است که اين تصور را بذهن متبادر ميکند که شايد اين زبان بنا برهنمود يک فرهنگستان از سوي زبان شناسان خبره ساخته و پرداخته شده و جهت استفاده در اختيار ترک زبان ها قرار گرفته است .( همان ) در حاليکه فارسي ، زباني خشک و غير قابل انعطاف بوده و بدليل محدود بودن افعال و واژه ها ميدان مانور زياد ندارد.
۱۷ - از مهمترين و اصلي ترين تفاوتهاي ترکي با فارسي همانا ويژگي هاي ساختماني و نحو کلام و ترکيب کلام و ترتيب عناصر جمله است .زيرا ساختار اين دو زبان اصلا با يکديگر همخواني ندارد و بقولي تفاوت آنها مثل تفاوت روز و شب است . چنانکه در فارسي عنصر اصلي جمله در اول ، ولي در ترکي ، در آخر قرار دارد يا در فارسي کلمات از اول و آخر تکميل ميشوند اما در ترکي فقط از آخر، يا در فارسي صفت بعد از اسم قرار دارد ، ولي در ترکي صفت قبل از اسم قرلر ميگيرد. از طرف ديگر ترکي زباني التصاقي و پيوندي است اما فارسي ، زباني تحليلي است. و تفاوت هاي متعدد ديگر نيز دارد . با توجه به بحث گرامر و دستور زبان ترکي و فارسي و تفاوتهاي عمده آنها ، پوچ بودن ادعاي کسروي و ايادي او در فقره تحول آذري به ترکي از مسلما ت است.
۱۸ – افعال لازم و متعدي – در ترکي و فارسي افعال ممکن است در شکل اصلي لازم يا متعدي باشند اما با توجه به پسوند ها اين قبيل افعال در فارسي محدود و در ترکي دامنه وسيع دارد و در صورت لزوم افعال متعدي درجه دو، و درجه سه ، نيز ساخته ميشود . مثلا « گلمک = آمدن»فعل لازم است و مفعول لازم ندارد ، ولي« وورماق بمني زدن » متعدي است و مفعول لازم دارد که در ترکي با افزودن پسوند« ت »فعل متعدي ساخته مي شود چنانکه از مصدر « اوخشاماق = شبيه بودن » ميتوان : « اوخشاتماق = شبيه کردن » ساخت و يا با افزودن پسوند « دير يا دور » به آن متعدي درجه دوم ساخت که ميشود : « اوخشاتدير ماق » . و يا از – اوخوماق ، اوخوتماق متعدي درجه دو است . حالا اگر بخواهيم متعدي درجه سه بسازيم کافي است با اضافه کردن پسوند « دوتدور » به درجه دو عمل کنيم که ميشود : « اوخوتدور ماق » ( يعني کسي را وادار به درس خواندن يا قرائت کردن يا آواز خواندن » است .يا مثال ديگر از وورماق يعني زدن - که درجه دوم آن ميشود: ووردورماق ( کسي را بوسيله کس ديگر زدن ) و درجه سوم متعدي آن خواهد شد: « ووردتدور ماق » يعني وسيله زدن کسي را فراهم کردن .
۱۹ – پاره اي وجوه کلمات مرکب و بصورت تکراري مشتمل براصطلاحات و عباراتي هستند که درترکي هست و در فارسي ، يا وجود ندارد و يا باين صورت نيست اين ترکيبات آهنگ دار، نرمش زبان ترکي را نشان ميدهد واستعمال آنها در زبان محاوره و نوشتار موجب فصاحت ، رسائي و غناء زبان ترکي است از آن جمله :
- ترکيباتي در مورد فراواني ، بيان حالت ، عمق مطلب : يانا يانا – چالا چالا – باخا باخا – سوزه سوزه – زئرين زئرين ( آغلادي ) – داما داما – قاريش قاريش – يئکه يئکه – بوش بوش – قاچاقاچا – گوله گوله –
- بعضي ترکيبات حالتي را بطور پيوسته بيان ميکند و بين دو کلمه تکراري واژه ( ها ) قراردارد مثل : گل ها گل ( حين آمدن ) – توت ها توت ( هنگامه گرفتن ) قاو ها قاو ( هنگامه مسابقه ) – گئت ها گئت – چال ها چال – وور ها وور – ايچ ها ايچ – يئه ها يئه – قئر ها قئر – گور ها گور – قاچا قاچ – و …
- نوع ديگر اين ترکيبات خردو ريز يک مجموعه را بيان ميکند که کلمه اولي خفيف کلمه دوم است : سس سمير ( سرو صدا ) – سئر سفئه – ايز توز – آري دوري – آپ آيدين – سيريم سرتق – بسه بس ( رقابت – مسابقه ) يول يولاخ – کول کوس – پسه پوسه – چؤر چؤپ – در دمير – قانلي قادالي – گون گوذران – تؤر تؤکونتي – قاتما قاريشيق – ايز توز ( نشانه ) ايين باش ( سرووضع ) خيريم خيرده – – چولا چوجوق - و …
- نوع ديگر اين ترکيبات بيان خلوص و عمق و شدت و نهايت صفتي يا چيزي است : گؤم گؤي – دوم دوز – سپ سرين – قاپ قار ا – قوپ قوري – دوم دوري – ايپ ايستي – يام ياشل – ايپ ايشيق - ( که در فارسي با تکرار عين کلمه بدست ميآيد مثلا سيز سبز يا زرد زردو…)
زبان ترکي آذربايجاني براساس ساختار و مباني زيرتشکيل شده است :
۱ - متکي شدن به کلمات و تعبيرات اصلي خود زبان – در ذخيره لغوي زبان آذربايجان ، لغات بنيادين جاي اصلي و اساسي دارند، اين لغات که نشانگر هويت تاريخي و قومي و در حکم خمير مايه ترکيب لغوي زبان هستند هر کدام تاريخچه اي بس قديم و چه بسا به قدمت تاريخ دارند .
۲ – مجهز بودن به علايم و پيوند هاي بيشماري که ايجاد کلمات و مفاهيم جديد را در اين زبان دامن گستر فراهم ميسازد . پيوند ها يا پسوند ها علايمي هستند که با الحاق به آخر ريشه ، دو وظيفه مشخص انجام ميدهند : گروهي از آنها با الحاق به آخر ريشه ، واژه جديدي مي سازند که معاني کمابيش متفاوت با ريشه دارد و به عنوان لغت مستقل در فرهنگ عمومي زبان ثبت ميشود . اين پسوند ها يا پيوند ها را « واژه ساز » مينامند مثال : سوسوز ، سوسوزلوق و يا گؤرماق ، گؤروش ، … و گروه ديگر علايمي هستند که با الحاق به آخرواژه ،آن را به پذيرش نقش گرامري خود آماده مي سازند که آنها را واژه پرداز مي نامند مثال : سوسوزدان ، سوسوزلوق و يا گؤرورم ، گؤرورسن و …
۳ – ساختار محکم و قانونمند گرامر زبان که بدنه زبان را صيانت ميکند و به آن اين امکان را ميدهد که با وجود بعضي بد اقباليها که در طول تاريخ ( مخصوصا در ۷۰ سال گذشته ) که باين زبان تحميل شده همچنان جاي شايسته خود را محافظت نمايد .
۴ – زبان ترکي يک زبان التصاقي و پيوندي است : در زبانهاي التصاقي يا پيوندي ريشه واژه خواه از يک يا چند هجا تشکيل شده باشد ، در هيچ شرايط از هم نمي گسلد و شکل آوائي آن ثابت است . مثلا اگر کلمه « سو » بمعني آب را ريشه فرض کنيم هر پيوند يا پسوندي که باخر اين کلمه بچسبد تغييري در شکل و صداي آن ايجاد نميشود . يعني هم شکل و صداي واژه «سو » ثابت ميماند در نتيجه علايمي که بنام پسوند يا پيوند بريشه افزوده شود ، بسهولت قابل تشخيص است . مثال از خود کلمه « سو » که اسم است : سو – سوسوز – سولوق – سوسوزلاماق – سولاماق – سولاشماق و …يا مثال ديگر از فعل «گؤر» از مصدر« گؤرماق » يعني ديدن : گؤروش ، گؤره جک ، گؤرمک ، گؤروشمک و … که ريشه کلمه ثابت مانده و صدا و اصالت خود را حفظ ميکند .
۵ – چنانکه گفتيم زبان ترکي، زبان فعل و جولانگاه افعال بيکران و باقاعده است – که با تمام گوناگونيها و وجه زمان و غيره ، افعال بي قاعده در آن بچشم نمي خورد ، بر عکس زبانهاي تحليلي ( فارسي ، فرانسه ، انگليسي ) که صد ها فعل بي قاعده دارد . افعال در زبان هاي تحليلي حالت اشتقاقي داشته اما ريشه قادر به حفظ ريشه و پايه خود نيست و يکپارچگي خود را از دست ميدهد ولي آوا هاي آن غالبا بر جاي مي ماند . مثلا از ماده ( کتب ) کلماتي مانند : کاتب – مکتوب – استکتاب – يکتب – يکتبان و …مشتق شده است .
در زبان فارسي ريشه ها اغلب از نظر ساختار صوتي دگرگون ميشود و علايم به اول يا آخر کلمه مي آيند مثلا در کلمه « رفت » داريم : روش ، ميرود ، برو ، رفتار ، بروم و… که اصالت ريشه از دست ميرود ولي در ترکي ريشه کاملا بر جاي ميماند .نظیر رفتن در ترکی میشود گئدیش – گئدیر – گئت ! گئدیم وگئتمیشم – گئدیردیم – گئت میرم – گئتدین ؟ … که بن فعل ( گئت ) در اول وازه هاتی موجود است
۶ – هماهنگي يا هارموني آوا ها يا صدا دار ها ( مصوت ها ) با حروف – در ترکي آذربايجاني مصوت ها ( آوا ها ) از نظر تلفظ ، گروه بنديهائي دارند که شناخته ترين آنها تقسيم اين صدا ها به صدا هاي نازک و کلفت است که داراي چهار صدادار کلفت ( i ساکن - او - آ – او ) و پنج مصوت نازک ( اي کشيده – اؤ - او – ا – ا )ميباشد . کد در همين کتاب اشاره شده است .
۷ – کوتاهي آواهاي صدا دار – در زبان ترکي آذربايجاني تلفظ آواهاي صدا دار اعم از اينکه توناژ يا صداي آنها کلفت يا نازک باشد بطور کوتاه ( نه کشيده ) ادا ميشود
۸ – اصل توالي پيوند ها – يکي ديگر از جنبه هاي تمايز اين زبان ، اصل توالي منطقي پيوند هاست و بموجب آن ، پيوند ها يا پسوند ها بر اساس ميزان اهميت شان در تصريف ( صرف کردن ) در معني خود کلمه يا جمله در فاصله دور يا نزديک تر نسبت به ريشه واژه ، در تماس با ساير پيوند ها قرار ميگيرد. مثال : يازيچي لاريميز دان ديلار يعني « از نويسندگان مان هستند ) در ترکي ميشود : ( ياز +ي + چي + لاريميز+ دان + ديلار) . و يا در عبارت : ايستک لي لرينيزه يعني « براي عزيزان تان » (ايسته + ک + لي + لر + اينيز + ه) و همچنين هر عنصري از جمله که داراي اهميت بيشتر است نزديک فعل جا ميگيرد. اما در فارسي ترتيب جمله برهم است و آن شايد از محاسن فارسي باشد .
۹ – نبودن علامت جنس – در اين زبان علامت جنس و همچنين حرف تعريف وجود ندارد . در حاليکه مثلا در انگليسي حرف تعريف the و در زبان فرانسه و عربي نوع جنس مذکر و مؤنث معين ميشود .
ديگر ويژگيهاي زبان ترکي از نظر « ويدر مان» زبان شناس آلماني بشرح زير است :
- در صرف اسماء پسوند ملکي بکار ميرود
- بر خلاف فارسي صفات قبل از اسماء ميآيند
- بعد از اعداد علامت جمع بکار نميرود
- مقايسه با مفعول منه انجام ميگيرد
- براي سئوال پسوند موجود است
- براي فعل معين بجاي « داشتن » ، از بودن « ايمک » استفاده مي شود
- بجاي حرف ربط از اشکال فعل ربط و يا قيد فعلي استفاده ميشود
- زبان ترکي برخلاف زبانهاي هند- اروپائي فاقد علامت جنس و حرف تعريف بوده وحرف جربعداز کلمه مي آيد.
- هرچيزمعين برغيرمعين مقدم است يعني اگر مفعول صريح روشن باشد بر مفعول غير صريح غير معين ، مقدم ميشود
- هر عنصري از جمله که به آن بيشتر اهميت داده شود نزديک فعل قرار ميگيرد .
- عنصر اصلي جمله ( مبتدا و خبر ) ، بر عکس زبانهاي هند اروپائي درآخر جمله است يعني ابتدا عناصر ثانوي وفرعي نوشته شده و عنصر اصلي يا فعل در آخر جمله قرار ميگيرد .
آنچه مسلم است نوشتار زبان ترکي نيز پابپاي فارسي پيش آمده و آثار ارجمندي بر جاي گذاشته است .متاسفانه اين زبان اسلامي و ايراني در چند دهه گذشته دچار استبداد فرهنگي و محدوديت و ممنوعيت ناجوانمردانه شوونيسم آرياپرست پهلوي شده و سعي در نابودي و امحاء آن شده است . از آنجا که بقول يکي از وطنان فارس زبان « هر غفلتي از زبان به کدورت آن مي انجامد اين نخستين و نازنين و نازک ترين فرزند فرهنگ بشري پيوسته بمراقبت دايگان ملي و محلي محتاج بوده است و بدون حفاظت آگاهان و دانايان و متفکران و سخنوران گوئي غذاي لازم را دريافت نميکند و از رشد مي ماند . ( تامل در ص ۷۳ پور پيرار ) از اين رو طبيعي است که آموزش زبان مادري بايد در درجه اول اولويت قرار گيرد و تعصب خاصي نسبت بزباني که پايه و مايه آن با توجه بسنگ نوشته هاي اورخون داراي سابقه اي بيش از ۲۰۰۰ سال در زمينه علمي ادبي فرهنگي است نبايد که نابود شود و چه بهتر بنا بتوصيه صاحب نظران علمي نخست به آموزش زبان مادري اقدام شود که از روان پريشي در فقره زبان جلو گيري گردد و بعد از زبان مادري زبانهاي ديگر فرا گرفته شود .

ع.ا. غفوري نيا –
۲۶/۱/۱۳۸۳

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر