۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

شعری از مرحوم نصرت کسمنلی: گئدیشین گتیردی غمی،غصه نی-رفتنت غم و غصه برایم باقی گذاشت...

گئدیشین گتیردی غمی ، غصه نی ،
با رفتنت غم و غصه آمد
قلبیم سئوه بیلمز داها کیمسه نی
دیگه نمی تونم کس دیگه ای رو دوست داشته باشم
هر گئجه رویامدا گورورم سنی ،
هر شب در رویاهایم تو را می بینم
یوخومو آپارا بیلمه یه جک سن.
نمی توانی رویاهای من را با خود ببری
گئتدیین یوللارا حسرتله باخدیم،
به راهی که تو را از من جدا کرد با حسرت نگاه کردم
دنیز تک کوکره ییب ، چای کیمی آخدیم.
همچو دریا طوفانی شدم و مثل رود جاری
منیمله قالاجاق بو قارا بختیم ،
این سرنوشت شوم با من خواهد ماند
بختیمی آپارا بیلمه یه جک سن.
سرنوشت و بخت مرا نمی توانی با خود ببری
گوناهین قارشینا چیخاجاق سنین ،
به سزای عملت خواهی رسید
تنهالیق قلبینی سیخاجاق سنین ،
در نبود من تنهایی غمگینت خواهد کرد
آهیم یاندیراجاق یاخاجاق سنی ،
ناله‌ام گرفتارت خواهد کرد
آهیمی آپارا بیلمه یه جک سن.
کینه و آه مرا نمی توانی از من بگیری
گؤزومون یاشینی سیلسم ده بئله ،
حتی اگر اشکهایم را پاک کنم
سن سیز دردلی - دردلی گولسم ده بئله ،
و حتی اگه بدون تو زهرخندی هم بزنم
من سنین دردیندن اؤلسم ده بئله
حتی اگر از درد هجر تو بمیرم
روحومو آپارا بیلمه یه جک سن...
روحم را نمی توانی از من بگیری...


" نصرت کسمنلی "



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر