۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

از خلقیات ما ایرانیها: زور پذیری و بت پرستی !

«به نزد من آن کس نکوخواه تست
که گوید فلان چاه در راه تست
هر آن کس که عیبش نگویند پیش
هنر داند از جاهلی عیب خویش.»
سعدی

در ایران زورگوئی به افراد و تجاوز به حقوقشان در حقیقت قبحی ندارد. معروف است که می گویند: «مال آدم نخور،برای آدم بخور».
چقدر برادرها را می شناسم که مال خواهرانشان را خورده اند،چقدر یتیمان را می شناسم که اموالشان را نزدیکانشان برده اند،چقدر خانه خراب ظلم و ستم در این مملکت فراوان است و چقدر خوردن مال دیگران آسان.
ایرانیها برای هیچ کس و هیچ چیز ارزشی قائل نیست و در نتیجه اطاعتی از بی ارزش ها نمی کند. فقط کسانی که زورشان از او بیشتر باشد او را می ترسانند و وادارش می کنند که لنگ بیندازد. در ایران اهمیت زور و قدرت بیش از هر چیز دیگری است.
حتی پول هم به خاطر اینکه ممکن است بتواند ایجاد زور کند مورد احترام است.
به هر تقدیر، احترام به زور و صاحب زور باعث شده که ایرانی در هرجا بدنبال زورمندترین بگردد، خود را به او نزدیک کند و او را حامی خود قرار دهد. دیروز در محلات، داش ها را بزرگ می کرد و از آنها فرمان می برد، در شهرها متنفذین را، در بلوکات خوانین را، و در مملکت شاه را در راس قرار میداد. و امروز هم...
به عبارت ساده ، مثل این است که ما ایرانیان همیشه مایلیم بت هایی کوچک یا بزرگ بتراشیم و به جای خدایمان از آنها رفع نیاز بخواهیم. وقتی هم به ما ایراد گرفته می شود که پس چرا خدا را فراموش کرده و این بندگان را پرستش می کنیم، جواب میدهیم: «بالاخره خدا درست است که قادر متعال است، ولی یک زیر خدائی هم لازم است».
این زیرخداها، هم شامل انسانهای مقام دار، دهان دار، چماق دار و روزنامه دار می شود و هم شامل امامزاده ها و درختان متبرک و سنگ ها و قبرها و پیرهای مراد و اشخاص مقدس مآب، از این روست که عده ای واقعاً معتقدند ایرانی را نمی توان از بت پرستی نجات داد.
امانِ منطقی در این مورد این شعر را سروده است:
گر شود زنده باز ابراهیم
به تبر فاتحانه دست کند
همه بتخانه های عالم را
محو و مستوجب شکست کند
مشرکان را برون کشد از خاک
همگی را خداپرست کند
از می جاودانه توحید
عالمی را دوباره مست کند
ملت بت پرست ایران را
نتواند جز اینکه هست کند.
مرحوم مهندس بازرگان در کتاب «سازگاری ایرانی» می نویسد:
«یکی از دوستان که مهندس معدن است حکایت می کرد (و در روزنامه هم آمده بود) که از طرف اداره کل معادن به نواحی مرکزی ایران ماموریت می یابد.
درست یادم نیست در موقع رفتن و یا برگشتن از ماموریت بود که مابین حسن آباد و کهریزک راه قم در چند فرسخی زیر تهران در روز روشن اتوبوسشان مورد حمله دزدها واقع و متوقف می شود.
در حالی که  یک و یا چند مامور با اسلحه هم جزء مسافرین بودند، سردسته دزدها نقاب به صورت بالا آمده ، با تهدید هفت تیر اعلام می کند که مسافرین آنچه پول و اشیای قیمتی دارند شخصاً تحویل دهند.
عده ای تقدیم و چند نفری تعلل و تاخیر می نمایند. مجبور می شود اخطار را تکرار کند. یکی از مسافرین برخاسته، رو به همسفران می گوید:
عجب مردم بی حیایی هستید! گلوی جناب دزد پاره شد، چرا کیفتان را در نمی آورید؟»


علی محمد ایزدی

۳ نظر:

  1. استاد بزرگوار!!! شما "فرنگ" تشریف بردید به حمدالله؟! فکر می کنید این اتفاقاتی که گفتید در مثلا آمریکا رخ نمی ده؟!! ای خدا ما ایرانی ها رو از شر این بی سوادی و کژ فهمی نجات بده!!

    پاسخحذف
  2. جناب علی گرامی
    نخیر این عادات در فرنگ نیست!
    اما در کشورهای جهان سوم چرا هست!
    شما دارید ایران را با کشورهای عقب افتاده مقایسه می کنید و این درست نیست
    اگر مدعی تمدن دو هزار و پانصد ساله هستیم باید هم ایران را با کشورهای پیشرفته مقایسه کنیم
    اما اگر ایران را کشوری عقب افتاده فرض کنیم باز هم جای حرف و حدیث بسیاری هست چونکه من مطمئنم حتی در عقب افتاده ترین کشور دنیا نیز اینهمه ایراداتی که در نزد ایرانیان هست وجود ندارد.
    انصاف داشته باش در نزد کدامین ملت اینهمه دروغ و دغل و شیادی وجود دارد؟
    در نزد کدامین ملتی اینهمه امامزاده و پیر و اجاق و ... وجود دارد؟

    پاسخحذف
  3. در جامعه ای که تغییر زیاد هست و زندگی دچار نوسانات زیادی میشه نتیجش این میشه...

    پاسخحذف